حصاری شدنلغتنامه دهخداحصاری شدن . [ ح ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تحصن : به عموریه در حصاری شدندوز ایشان بسی زینهاری شدند. فردوسی .حصاری شدنبات اندر نشاپور.محمدعلی امین (از آنندراج ).
پشتۀ یخرُفتیesker/ asar/ eschar/ eskar/ osarواژههای مصوب فرهنگستانپشتۀ ساختهشده از انباشتههای شن و ماسۀ یخساری
حصاریلغتنامه دهخداحصاری . [ ح ِ ] (اِ) لحنی از الحان موسیقی : در آن پرده که خوانندش حصاری چنین بکری برآورد از عماری . نظامی .رجوع به حصار و حصارک بدل شود.
حصاریلغتنامه دهخداحصاری . [ ح ِ ] (ص نسبی ) محصور. محاصره شده . بحصارپناهیده . متحصن . حصارگرفته : حصاری شدند آن سپه در یمن خروش آمد از کودک و مرد و زن . فردوسی .که خاقان چین زینهاری شده ست ز بهرام جنگی حصاری شده ست . <p cla
حصاریلغتنامه دهخداحصاری . [ ح ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر حصار ترکستان : غلامان حصاری . ریدکان حصاری . ترکان حصاری : بزم تو از روی ترکان حصاری چون بهشت جام تو از باده ٔ روشن چنان چون سلسبیل . فرخی .گفتم چو بگرد سمنت سنبل کاری دعو
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن موسی بن ابراهیم رومی قوچ حصاری ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی قوچ حصاری شود.
حصاریلغتنامه دهخداحصاری . [ ح ِ ] (اِ) لحنی از الحان موسیقی : در آن پرده که خوانندش حصاری چنین بکری برآورد از عماری . نظامی .رجوع به حصار و حصارک بدل شود.
حصاریلغتنامه دهخداحصاری . [ ح ِ ] (ص نسبی ) محصور. محاصره شده . بحصارپناهیده . متحصن . حصارگرفته : حصاری شدند آن سپه در یمن خروش آمد از کودک و مرد و زن . فردوسی .که خاقان چین زینهاری شده ست ز بهرام جنگی حصاری شده ست . <p cla
حصاریلغتنامه دهخداحصاری . [ ح ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر حصار ترکستان : غلامان حصاری . ریدکان حصاری . ترکان حصاری : بزم تو از روی ترکان حصاری چون بهشت جام تو از باده ٔ روشن چنان چون سلسبیل . فرخی .گفتم چو بگرد سمنت سنبل کاری دعو
حصاریفرهنگ فارسی معین(حِ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - زندانی ، محصور. 2 - منسوب به شهر حصار در ماورالنهر که زیبارویانش معروف بودند.
حسن قره حصاریلغتنامه دهخداحسن قره حصاری . [ ح َ س َ ن ِ ق َ رَ ح َ ] (اِخ ) ابن حسین رومی حنفی . او راست : «شامل اللغة» که در 947 هَ . ق . تألیف کرده است . (هدیة العارفین ج 1 ص 290).
حسین حصاریلغتنامه دهخداحسین حصاری . [ ح ُ س َ ن ِ ح َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن مصطفی رومی . او راست : کشف الکروب که در 1205 هَ . ق . تألیف کرده است . (هدیة العارفین ج 1 ص 327).
خان احمدحصاریلغتنامه دهخداخان احمدحصاری . [ اَ م َ ح ِ ](اِخ ) دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان . این ده در 20 هزارگزی شمال باختری قیدار و 2 هزارگزی مالرو عمومی واقع است . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای مناطق سر
خان حصاریلغتنامه دهخداخان حصاری . [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیشخوز بخش رزن شهرستان همدان ، واقع در 45 هزارگزی جنوب خاوری قصبه ٔ رزن و 1 هزارگزی شمال راه عمومی فامنین به نوبران . ناحیه ای است واقع در جلگه با آب هوای معتدل ول
خواجه حصاریلغتنامه دهخداخواجه حصاری . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ح َ / ح ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش رزن شهرستان همدان . هوای آن سرد و آب آن از قنات ، محصول آن غلات و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گله داری