عجوزةلغتنامه دهخداعجوزة. [ ع َ زَ ] (ع ص ، اِ) پیره زن . (اقرب الموارد). عجوز است در لغت ردیه . (منتهی الارب ). العجوز فی لغة. (اقرب الموارد).
حظوظلغتنامه دهخداحظوظ. [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حظ. (دهار). حظاء. احظ. (جمع بر غیر قیاس ). (مهذب الاسماء). حظوظة.- حظوظ خمسه ؛ (اصطلاح احکامیان از منجمین ) عبارت از خانه [ بیت ] و شرف و مثلثه و حد و وجه . و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: کما یذکر فی لفظ الایصال . فی فص
حظلغتنامه دهخداحظ. [ ح َظظ ] (ع اِ) بهره . (مهذب الاسماء) (دهار) (تفلیسی ) (صراح ) (مجمل ).بهر. نصیب . بخش . تیر. قسم . حصة. سهم . نباوة. (مهذب الاسماء). یا خاص است به بهره ٔ خیر و فضل : از گردش زمانه همه حظ و قسم توتابنده روز باد و شکفته بهار باد. <p cla