هفتادلغتنامه دهخداهفتاد. [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) سبعین . هفت برابر ده . در حساب جُمَّل نماینده ٔ آن حرف «ع » است . (از یادداشتهای مؤلف ) : کنون سال عمرم به هفتاد شدامیدم به یکباره بر باد شد. (منسوب به فردوسی ).چو سال اندرآمد به هفتاد
حفاثلغتنامه دهخداحفاث .[ ح ُف ْ فا ] (ع اِ) و در اقرب الموارد بتخفیف فاء، ماریست دمنده ٔ بی زهر . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، حفافیث ، حفاثات . مار دمنده که نگزد. مار بی زهر . ماریست دمنده و بی زهر کلانتر از حفث . (منتهی الارب ).