فاز پراکندهdisperse phase, dispersed phaseواژههای مصوب فرهنگستانفازی از یک سامانه، شامل ذرات یا قطرات مادهای که در فاز دیگر پراکنده میشود
قاعدۀ فازphase rule, Gibbs phase ruleواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر سامانۀ تعادلی رابطۀ P + F = C + 2 برقرار است که در آن P تعداد فازهای مجزا و C تعداد اجزا و F درجۀ آزادی سامانه باشد
ولتاژ فازphase voltage, phase-element voltageواژههای مصوب فرهنگستانولتاژ بین دو سر یک عنصر فاز (phase element)
تبدیل فازphase transformation1واژههای مصوب فرهنگستانتبدیلی در نظریة میدان و مکانیک کوانتومی که با ضرب کردن تابع موج یک سامانه در تابعی نمایی حاصل میشود
استخباراتدیکشنری عربی به فارسیهوش , زيرکي , فراست , فهم , بينش , اگاهي , روح پاک يا دانشمند , فرشته , خبرگيري , جاسوسي , استخبارات , اطلاعات , ضدّ اطلاعات , سازمان امنيت و اطلاعات , حفاظ اطلاعات
حفاظلغتنامه دهخداحفاظ. [ ح ِ ] (ع مص ) محافظت . پیوسته بودن برکاری . پی کردن کاری را. مواظبت امری . || بازداشتن از چیزهای ناروا. || حفظ. نگهبانی . نگاهبانی کردن . نگاه داشتن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) حمیت . (صراح ). || مروت . (غیاث ): بیامدم تا... آنچه از... شرط حفا
حفاظلغتنامه دهخداحفاظ. [ ح ُف ْ فا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حافظ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حَفَظَة. (منتهی الارب ). رجوع به حافظ شود : ساز در آغوش هر سو مطربان زهره سوزنشتر مضراب هر یک با رگ جانی قرین حبذا حفاظ خوش الحان که مرغ لهجه شان در دل بلبل فشارد ن
حفاظفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه مانع از دیدن یا بردن چیزی میشود، مانند پرده و دیوار.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] نگهداری کردن؛ مواظب بودن؛ مراقبت؛ مواظبت.
حفاظلغتنامه دهخداحفاظ. [ ح ِ ] (ع مص ) محافظت . پیوسته بودن برکاری . پی کردن کاری را. مواظبت امری . || بازداشتن از چیزهای ناروا. || حفظ. نگهبانی . نگاهبانی کردن . نگاه داشتن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) حمیت . (صراح ). || مروت . (غیاث ): بیامدم تا... آنچه از... شرط حفا
حفاظلغتنامه دهخداحفاظ. [ ح ُف ْ فا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حافظ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حَفَظَة. (منتهی الارب ). رجوع به حافظ شود : ساز در آغوش هر سو مطربان زهره سوزنشتر مضراب هر یک با رگ جانی قرین حبذا حفاظ خوش الحان که مرغ لهجه شان در دل بلبل فشارد ن
احفاظلغتنامه دهخدااحفاظ. [ اِ ] (ع مص ) بخشم آوردن . (زوزنی ). و الاحفاظ لایکون الا بکلام قبیح . (منتهی الارب ).