حقةلغتنامه دهخداحقة. [ ح َق ْ ق َ ] (ع ص ) تأنیث حق . ثابت . راست . درست : مذاهب حقه . دعاوی حقه . || (اِ) بلای ثابت . و اخص است از حق و حقیقت . || حقیقت چیزی . || (مص ) واجب گردیدن . واقع شدن بلاشک . (منتهی الارب ). رجوع به حق شود.
پراکنۀ آبیaqueous dispersionواژههای مصوب فرهنگستانپراکنهای که فاز پیوستۀ آن آب همراه یا بدون مواد حلشده در آن است
تمیزکاری آبیaqueous cleaningواژههای مصوب فرهنگستانتمیزکاری سطح فلز و آمادهسازی آن برای عملیات بعدی با استفاده از محلولهای آبی حاوی ترکیبات عامل سطحفعال و نمکهای قلیایی و عامل منزویساز
دمحقةلغتنامه دهخدادمحقة. [ دَ ح َ ق َ ] (ع مص ) تر کردن جامه را به آب سبوس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
حقحقةلغتنامه دهخداحقحقة. [ ح َ ح َ ق َ ] (ع مص ) بلند برداشتن اسپ دست و پای را و جنبان رفتن وی . اول شب رفتن . (منتهی الارب ). نیک رفتن به اول شب . (زوزنی ). نیک برفتن . (دهار). || لجاج در سیر تا راحله مانده شود یا هلاک گردد. (از منتهی الارب ).
لاحقةلغتنامه دهخدالاحقة. [ ح ِ ق َ ] (ع ص ) تأنیث لاحق . آنکه از پس واصل شده باشد و آن چیزی که بعد اول دررسد. مأخوذ از لحوق که به معنی از دنبال چیزی پیوستن است (غیاث ). || (اِ) پساوند. مزید مؤخر. ج ، لواحق .
فیحقةلغتنامه دهخدافیحقة. [ ف َ ح َ ق َ ] (ع مص ) فراخ کردن میان هر دو پای را. (منتهی الارب ). دور کردن دو پای را از یکدیگر. (از اقرب الموارد).