خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حقیقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
حقیقت
/haqiqat/
معنی
۱. چیزی که دارای وجود خارجی است: رؤیاهایم به حقیقت مبدل شد.
۲. چیزی که با واقعیت سازگار است: من حقیقت را گفتم.
۳. (صفت) سخن درست: حقیقت تلخ است.
۴. اصل و ذات هرچیز.
۵. (اسم مصدر) صدق؛ راستی؛ درستی.
۶. (قید) بهراستی؛ بهدرستی.
۷. (اسم مصدر) [مقابلِ مجاز] (ادبی) بیان کردن واژهای در معنای حقیقی خود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. درستی، راستی
۲. راست، درست
۳. ماهیت، ذات، اصل
۴. واقعامر، واقعیت، امر مسلم
۵. آرمانی، مطلوب
برابر فارسی
راستی، درستی، راستینه، راستینگ
فعل
بن گذشته: حقیقت داشت
بن حال: حقیقت دار
دیکشنری
fact, reality, truth, verity
-
جستوجوی دقیق
-
حقیقت
لغتنامه دهخدا
حقیقت . [ ح َ قی ق َ ] (اِخ ) سیدشاه بن سیدعرب شاه . از علما و شعرای متأخر هندوستان است .وفات او در اوائل مائه ٔ سیزدهم بمدرس بوده است . او راست : کتاب تحفةالعجم و کتاب خزینةالامثال و کتاب هشت گلگشت و غیره و بزبان اردو نیز او را دیوانی است .
-
حقیقت
لغتنامه دهخدا
حقیقت . [ ح َقی ق َ ] (ع اِ) چیزی که بطور قطع و یقین ثابت است . حقیقت اسم است برای چیزی که در محل خود مستقر باشد. (از تعریفات جرجانی ). تاء در حقیقت برای تأنیث نیست بلکه برای نقل از صفت به اسم است مانند تاء علامت .- حقیقت شدن ؛ ثابت شدن . محقق شدن ...
-
حقیقت
واژگان مترادف و متضاد
۱. درستی، راستی ۲. راست، درست ۳. ماهیت، ذات، اصل ۴. واقعامر، واقعیت، امر مسلم ۵. آرمانی، مطلوب
-
حقیقت
فرهنگ واژههای سره
راستی، درستی، راستینه، راستینگ
-
حقیقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حقیقة، جمع: حَقائِق] haqiqat ۱. چیزی که دارای وجود خارجی است: رؤیاهایم به حقیقت مبدل شد.۲. چیزی که با واقعیت سازگار است: من حقیقت را گفتم.۳. (صفت) سخن درست: حقیقت تلخ است.۴. اصل و ذات هرچیز.۵. (اسم مصدر) صدق؛ راستی؛ درستی.۶. (قید) بهراس...
-
حقیقت
فرهنگ فارسی معین
(حَ قَ) [ ع . حقیقة ] 1 - (اِمص .) راستی ، درستی . 2 - (اِ.) اصل هر چیز.
-
حقیقت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
fact, reality, truth, verity
-
حقیقت
دیکشنری فارسی به عربی
حقيقة , فعل
-
واژههای مشابه
-
حقیقت قاصره
لغتنامه دهخدا
حقیقت قاصره . [ ح َ قی ق َ ت ِ ص ِ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح اصول و ادب ) و آن نزد اهل عربیت استعمال لفظ است در جزء معنی آن ، چنانکه در تجرید آمده است .
-
حقیقت بین
لغتنامه دهخدا
حقیقت بین . [ ح َ قی ق َ ] (نف مرکب ) آنکه بحقایق امور بیناست : سخنی بی غرض از بنده ٔ مخلص بشنوای که منظور بزرگان حقیقت بینی .حافظ.
-
حقیقت جو
لغتنامه دهخدا
حقیقت جو. [ ح َ قی ق َ ] (نف مرکب ) حقیقت جوی . جویای حقیقت . طالب حقیقت .
-
حقیقت جویی
لغتنامه دهخدا
حقیقت جویی . [ ح َقی ق َ ] (حامص مرکب ) چگونگی حقیقت جوی . حقیقت طلبی .
-
حقیقت شناس
لغتنامه دهخدا
حقیقت شناس . [ ح َ قی ق َ ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه معرفت بحقایق دارد : ندارم ز دینار خسرو سپاس که او نیست شاه حقیقت شناس .فردوسی .حکایت کنند از بزرگان دین حقیقت شناسان عین الیقین . سعدی .توان گفتن این با حقیقت شناس ولی خرده گیرند اهل قیاس .سعدی .
-
حقیقت طلب
لغتنامه دهخدا
حقیقت طلب . [ ح َ قی ق َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) حقیقت جوی . طالب حقیقت . جوینده ٔ حقیقت .