علافیلغتنامه دهخداعلافی . [ ع َ فی ی / ع ِ فی ی ] (ع اِ) بزرگترین پالانهای شتر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
علافیفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) برنج - فروشی ، علوفه فروشی . 2 - (عا.) هرزه گردی ، بیهودگی ، بیکاری .
الیافیfibrousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بافت مواد غذاییای که در آنها الیاف یا بافتی شبیه به آن وجود دارد متـ . الیافدار
احلافیلغتنامه دهخدااحلافی . [ اَ فی ی ] (اِخ ) عمربن الخطّاب ، بدانجهت که از قبیله ٔ عدی است و عدی از آن شش قبیله ٔ قریش است که آنها را احلاف گفتندی . (منتهی الارب ).