حلساءلغتنامه دهخداحلساء. [ ح َ ] (ع ص ) مؤنث احلس . هرچیزی که رنگ آن میان سیاهی و سرخی باشد. (اقرب الموارد). گوسفند سیاه و سرخ . (مهذب الاسماء).
پیازیانAlliaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از مارچوبهسانان با گلآذین چتری و بوی مشخص سیر یا پیاز
السالغتنامه دهخداالسا. [ .اَ ] (اِ) تخمی است که به روی نان پاشند و آنرا نان خواه نامند. (هفت قلزم ) (از برهان قاطع) (آنندراج ). ساسم . (از برهان قاطع).
احلسلغتنامه دهخدااحلس . [ اَ ل َ ] (ع ص ) سرخ مائل به سیاهی . (منتهی الارب ). چیزی سیاه سرخ . || گوسپند نر که موهای پشت وی سیاه و آمیخته با موی سرخ باشد. مؤنث : حَلْساء. (منتهی الارب ). ج ، حُلس .