حمامالغتنامه دهخداحماما. [ ] (نبطی ، اِ) از جمله ٔ درختهای آزاد است . (نزهةالقلوب ). آمومن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و ضریر انطاکی شود.
عموماًلغتنامه دهخداعموماً. [ ع ُ مَن ْ ] (ع ق ) بطور عموم . بطوری که شامل همه گردد. (ناظم الاطباء). بالعموم . همگی : در سنه ٔ احدی واربعمائة (401 هَ . ق .) در بلاد خراسان عموماً و در نیشابور خصوصاً قحطی شام ... حادث شد. (ترجمه ٔ تاریخ یم
عمومادیکشنری عربی به فارسیبطور عادي , بطور کلي , عموما , معمولا , بالا پوش , لباس کار , رويهمرفته , شامل همه چيز , همه جا , سرتاسر
حماماتلغتنامه دهخداحمامات . [ ح َم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ حَمّام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حمام شود.
امومنلغتنامه دهخداامومن . [ اَ م ُ ] (اِ) آمومن . حماما. (یادداشت مؤلف ). در مفردات ابن بیطار فقط بصورت آمومن آمده . (جامعالمفردات ابن بیطار ج 1، ذیل حماما). و رجوع به حماما شود.
لوقاینلغتنامه دهخدالوقاین . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی شکوفه ٔ حماما است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به لوفاین شود.
امامونلغتنامه دهخداامامون . [ اَ ] (از یونانی ، اِ) دوایی است که آن را بفارسی ماهلو و بعربی حماما خوانند. گرم و خشک است در دوم ، بول را براند. (از برهان قاطع). نوعاً در زبان یونانی چندین قسم دارو از قبیل هیل و خولنجان و زردچوبه و زنجبیل را امامون گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به حماما و ماهلو و ت
ماهلولغتنامه دهخداماهلو. (اِ) نام دوایی است که آن را به عربی حمامه گویند. گرم و خشک است در دویم و سیم وخواص آن بسیار است . بهترین آن زرد به سرخی مایل است و برگ آن سبز و کوچک است و گل آن زرد و خرد. (برهان ) (آنندراج ). گیاهی معطر در هند . حماما و آن درختی است مشبک از شاخه های سرخ یاقوتی مانند خ
جعدهلغتنامه دهخداجعده . [ ج َ دَ ] (از ع ، اِ) مؤنث جعد است . بره ٔ ماده . || ناقه ٔ قوی گرداندام . || گیاهی است خوش بوی که بر کنار رودها روید. (منتهی الارب ). گیاهی است کمتر از نیم ذرع و برگش مفروش و یک روی بالا مزغب و روی دیگر را اطراف محیط به خارهای ریزه و اطراف شاخه های او مثل قبه و بر آ
حماماتلغتنامه دهخداحمامات . [ ح َم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ حَمّام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حمام شود.