رایانامهe-mail/email, electronic mailواژههای مصوب فرهنگستانپیامهای مکتوبی که بین کاربران بر روی شبکههای رایانهای ردوبدل میشود
حمائللغتنامه دهخداحمائل . [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حمالة. (غیاث ) (آنندراج از صراح ).ج ِ حمالة، به معنی دوال شمشیر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). دوال شمشیر و آنچه در بر آویزند. (آنندراج از منتخب و کشف ). و ظاهراً قرآن کوچک تقطیع را بهمین جهت حمائل گویند که از سبکی قابل آن باشد که آنرا در بر
حماللغتنامه دهخداحمال . [ ح َ ] (ع اِ) دیه . (از اقرب الموارد). خون بها. (دهار). || غرامت و تاوان که قومی از قوم دیگر حمل می کنند. (از اقرب الموارد). ج ، حُمُل . (اقرب الموارد).
حماللغتنامه دهخداحمال . [ ح َم ْ ما ] (ع ص ) مبالغه ٔ حامل است . (اقرب الموارد). رجوع به حامل شود. || بار بردار. (منتهی الارب ). باربر. برنده . بردارنده ٔ بار. بارکش . (دهار). ج ، حمالون . (منتهی الارب ) : کرسیش چون شد اسب و خر حمال چون شد استرش زاغش نگر صاحب خ
حمایللغتنامه دهخداحمایل . [ ح َ ی ِ ] (ع اِ) حَمائِل . ج ِ حمالة، در گردن آویخته . دوال شمشیر و آنچه در بر اندازند. جواهر و زرینه که زنان در گردن اندازند و از زیربغل بدر آورند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دو ساعد را حمایل کرد بر من فروآویخت از من چون حمایل . <p
حمایلharness 1واژههای مصوب فرهنگستانبند برزنتی چهاررشتهای که معمولاً سربازان پیادهنظام از روی دوش به فانوسقه میبندند
حمایلفرهنگ فارسی معین(حَ یِ) [ ع . حمائل ] (اِ.) 1 - بند شمشیر و آن چه به شانه و پهلو آویزند. 2 - قرآن کوچکی که به بغل آویزند.
حمایللغتنامه دهخداحمایل . [ ح َ ی ِ ] (ع اِ) حَمائِل . ج ِ حمالة، در گردن آویخته . دوال شمشیر و آنچه در بر اندازند. جواهر و زرینه که زنان در گردن اندازند و از زیربغل بدر آورند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : دو ساعد را حمایل کرد بر من فروآویخت از من چون حمایل . <p
حمایلharness 1واژههای مصوب فرهنگستانبند برزنتی چهاررشتهای که معمولاً سربازان پیادهنظام از روی دوش به فانوسقه میبندند