حمراتلغتنامه دهخداحمرات . [ ح ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ حمار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حمار شود.
حمراتلغتنامه دهخداحمرات . [ ح ُم ْ م َ ] (ع اِ) ج ِ حمرة. (منتهی الارب ). و آن مرغی است . رجوع به حمرة شود.
همرادلغتنامه دهخداهمراد. [ هََ ] (ص مرکب ) دو کس را گویند که در همت و سخاوت و شجاعت و جوانمردی و کرم همچو هم باشند. (برهان ).
همرادفرهنگ نامها(تلفظ: hamrād) ویژگی دو کس که در همت ، سخاوت ، شجاعت و جوانمردی و کرم شبیه به هم باشند .
امراتلغتنامه دهخداامرات . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مرت . دشتهای بی گیاه . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (آنندراج ). و رجوع به مرت شود.
امراطلغتنامه دهخداامراط. [ اِ م م ِ ] (ع مص ) در پی یکدیگر افتادن موی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
حمارلغتنامه دهخداحمار. [ ح ِ ] (ع اِ) خر. (منتهی الارب ). حیوان اهلی معروفی است و قسمی از آن وحشی است و آنرا حمار وحش خوانند. الاغ . درازگوش : نرم و تر گردد و خوشخوار و گوارنده خار بیطعم که در کام حمار آید. ناصرخسرو.سر ز کمند خرد چ
محمراتلغتنامه دهخدامحمرات . [ م ُ ح َم ْ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُحَمِّر.داروها که پوست تن سرخ کنند. و رجوع به محمر شود.