شارش جفری ـ هاملJeffery-Hamel flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش یک شارة گرانرو در مجرایی با دیوارههای واگرا یا همگرا که از یک چشمه یا چاه، واقع در محل تلاقی دیوارهها، منشأ میگیرد
زمستانیhibernal, hiemalواژههای مصوب فرهنگستانویژگی آن دسته از پدیدههای مربوط به نمو که در فصل زمستان اتفاق میافتد
رایانامهe-mail/email, electronic mailواژههای مصوب فرهنگستانپیامهای مکتوبی که بین کاربران بر روی شبکههای رایانهای ردوبدل میشود
رایانشانیe-mail address/email address, electronic mail address, electronic addressواژههای مصوب فرهنگستانشناسهای منحصربهفرد متعلق به یک حساب رایانامه که هم برای دریافت و هم برای فرستادن پیام در اینترنت بهکار میرود
حمللغتنامه دهخداحمل . [ ح ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ حمال به معنی حمالة. (منتهی الارب ). رجوع به حمال و حمالة شود. || ج ِ حَمال به معنی دیه و تاوان . (از اقرب الموارد).
حمللغتنامه دهخداحمل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدانه ٔ کلبی . یکی از صحابه است از طرف قوم خویش بحضورحضرت رسالت پناه فرستاده شده بود. بعدها در معیت خالدبن ولید در برخی از فتوحات شرکت کرده . در محاربه ٔ صفین از هواداران معاویه بوده . رجوع به الاصابة شود.
حمللغتنامه دهخداحمل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مالک بن نابغة الهذلی ، مکنی به ابونضلة. یکی از اصحاب کرام است و پاره ای احادیث شریفه را روایت نموده است .
حمللغتنامه دهخداحمل . [ ح َ ] (ع مص ) باردار شدن زن . (منتهی الارب ). حامله شدن . (اقرب الموارد). حامل و حامله ، نعت است از آن . (منتهی الارب ). || بار آوردن درخت . || بر ستور خود نشاندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی بر ستور خویش نشاندن . (المصادر). || (اِمص ) آبستنی . || احتمال .
دحمللغتنامه دهخدادحمل . [ ] () این صورت و صورت «دحمل کو»در عبارت ذیل از اسرار التوحید «من کاری دارم مهمتر از اینکه من چیزی بشما دهم تا شما دحمل کو زنید و کخ کخ کنید». (اسرار التوحید چ بهمنیار ص 225). آمده است با کلمه ٔ کخ کخ که معنی حراره و حال صوفیان دارد. د
دم الحمللغتنامه دهخدادم الحمل . [ دَ مُل ْ ح َ م َ ] (ع اِ مرکب ) خون بره را گویند. (اختیارات بدیعی ) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
حمللغتنامه دهخداحمل . [ ح ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ حمال به معنی حمالة. (منتهی الارب ). رجوع به حمال و حمالة شود. || ج ِ حَمال به معنی دیه و تاوان . (از اقرب الموارد).
حمللغتنامه دهخداحمل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدانه ٔ کلبی . یکی از صحابه است از طرف قوم خویش بحضورحضرت رسالت پناه فرستاده شده بود. بعدها در معیت خالدبن ولید در برخی از فتوحات شرکت کرده . در محاربه ٔ صفین از هواداران معاویه بوده . رجوع به الاصابة شود.