حندیقةلغتنامه دهخداحندیقة. [ ح ِ ق َ ] (ع اِ) حُندوقَه . حدقه است و نون آن زاید است . (اقرب الموارد). سیاهی چشم و حدقه . (ناظم الاطباء).
عندقةلغتنامه دهخداعندقة. [ ع ُ دُ ق َ ] (ع اِ) قسمت زیرین شکم ، گویی مغاک سینه است .(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
هندکیلغتنامه دهخداهندکی . [ هَِ دِ کی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به هند. ج ، هنادکة.(منتهی الارب ). لفظ فارسی است . (از اقرب الموارد).
اندقیلغتنامه دهخدااندقی . [ اَ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به اندقا و آن دهی است در ده فرسنگی بخارا، از آنجاست ابومظفر عبدالکریم بن ابی حنیقةبن عباس اندقی درگذشته به سال 481 هَ .ق . که مردی فقیه و فاضل بود. (از لباب الانساب ).
اندکیلغتنامه دهخدااندکی . [ اَ دَ ] (حامص ) قلیلی و کمی و کمیابی و نادری . (ناظم الاطباء). نقصان . قلت . (یادداشت مؤلف ) : بدان اندکی سال و چندین خردکه گفتی روانش خرد پرورد. فردوسی .مردی هزار و چهارصد بطلب عروس فرستادم هیچکس بازنیا
حندوقهلغتنامه دهخداحندوقه . [ ح ُ ق َ ] (ع اِ) حندیقة،حدقه . و نون زاید است . (اقرب الموارد). سیاهی چشم و حدقه . (ناظم الاطباء).