حواسپرتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ، پریشانخیال، گیج، مستغرق، بیخبرازخود، هوایی، رویایی تنبل آشفته، مضطرب، سرگشته، شیدا، حیران، متحیر، هاجوواج، گیجوویج، دودل، مردد، دوبهشک، درمانده، فرومانده، واخورده سرگردان، آواره ویران، مدهوش، مست، تحت تأثیر قرارگرفته
حواس پرتدیکشنری فارسی به انگلیسیabsent-minded, abstracted, careless, giddy, scatterbrained, woolly-headed
حواسپرتیdistractibilityواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن با کوچکترین محرک توجه فرد از موضوع منحرف میشود
حواسپرتیdistractibilityواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که در آن با کوچکترین محرک توجه فرد از موضوع منحرف میشود