حواصنلغتنامه دهخداحواصن . [ ح َ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاصن . زنان باردار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واپسینلغتنامه دهخداواپسین . [ پ َ ] (ص نسبی ) اخیر. آخرین . مؤخر. آخر. (السامی ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بازپسین . متأخر. انجامین و آنچه پس از همه باشد. (آنندراج )(فرهنگ نظام ). پس . آخر. (شعوری ). آخری : واپسین دیدارش از من رفت و جانم بر اثرگر برفتی در وداعش
یواشنلغتنامه دهخدایواشن . [ ی َ ش ِ ] (اِ) کلمه ٔ فارسی است . منسفه . جون . و آن پنجه ای است که بدان خرمن باد دهند. (یادداشت مؤلف ). درلهجه ٔ امروز آذربایجان شانه (یا شنه ) گویند. هید.
واپسینفرهنگ فارسی معین(پَ) (ص .) آخر، آخرین . ؛ دم ~آخرین نفس که محتضر در حال نزع کند. ؛روز ~ روز قیامت .