حوالبلغتنامه دهخداحوالب . [ ح َ ل ِ ] (ع ص ) ج ِ حالب . (منتهی الارب ). چشمه ها. (ناظم الاطباء).- حوالب البئر ؛ منبعهای چاه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).- حوالب العین ؛ منبعهای چشمه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غده های منبع اشک .
والبلغتنامه دهخداوالب . [ ل ِ ] (ع ص ) رونده و درآینده در چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رونده در چیزی و داخل شونده ٔ در آن . (اقرب الموارد).
اولبلغتنامه دهخدااولب . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام شهری است در اندلس . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (مراصد).
غرزلغتنامه دهخداغرز. [ غ ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غارز به معنی شتر ماده ٔ کم شیر. و در قول قطامی که گوید: «حوالب غُرَّزاً و معا جیاعاً» مقصود وی از غرز شترانی است که شیر آنها قطع شود. (از اقرب الموارد).