حوض تهنشینیsedimentation tank, sedimentation basin, settling tankواژههای مصوب فرهنگستانحوضی برای حذف مواد جامد قابلتهنشینی از آب یا فاضلاب با استفاده از نیروی گرانش
حوثلغتنامه دهخداحوث . [ ح َ ] (ع اِ) رگ جگر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ترکهم حوث بوث و حوثاً بوثاً؛ متفرق و پراکنده و پریشان کرد ایشان را. (منتهی الارب ).
حوثلغتنامه دهخداحوث . [ ح َ ث ُ ] (ع اِ) به معنی حیث باشد. لغت طائی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حیث شود.
حوتلغتنامه دهخداحوت . (ع اِ) ماهی . (منتهی الارب ). سمک . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ماهی بزرگ . ج ، احوات ، حَوَتَه ، حیتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : بهتر از حوت به آب اندر وز رنگ بکوه تیزتر ز آب بشیب اندر و ز آتش بفراز. <p clas
حوتلغتنامه دهخداحوت . [ ح َ ] (ع مص ) حَوَتان . گرد چیزی برگشتن مرغ و وحشی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
حوض تهنشینی اولیهprimary sedimentation tankواژههای مصوب فرهنگستانحوضی برای تهنشینی مواد جامد قبل از مرحلۀ تصفیۀ ثانویه
حوض تهنشینی ثانویهsecondary sedimentation tankواژههای مصوب فرهنگستانحوض تهنشینی مربوط به مرحلۀ تصفیۀ ثانویۀ فاضلاب برای جدا کردن ریزاندامگانها براساس وزن
حوض تهنشینی مستطیلrectangular tank sedimentationواژههای مصوب فرهنگستانحوض تهنشینی با مقطع مستطیل شکل متـ . حوض تهنشینی مستطیلی
لَجَنابsupernatant 2واژههای مصوب فرهنگستانمایع جداشده از لجن در حوض تهنشینی یا حوض تغلیظ یا مخزن هضم لجن که بین جامدات تهنشینشده و روماند قرار میگیرد
فرایند لجن فعالactivated sludge processواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فرایند تصفیۀ فاضلاب که در آن لجن تهنشینشده در حوض تهنشینی ثانویه به حوض هوادهی برگشت داده میشود تا عمل تجزیۀ هوازی فاضلاب بهوسیلۀ ریزاندامگانها را تسریع کند
حوضلغتنامه دهخداحوض . [ ] (اِخ ) نام کواکبی چند از دب اکبر: و پیش بنات النعش بزرگ ستارگان بکردار نیم دایره ، آنرا حوض خوانند. (التفهیم ). رجوع به دب اکبر از صور کواکب و نفایس الفنون شود.
حوضلغتنامه دهخداحوض . [ ح َ ] (ع اِ) آبدان . برکه . (منتهی الارب ). جایی که برای آب در زمین سازند. آبگیر. (یواقیت العلوم ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، حیاض ، احیاض . (منتهی الارب ) : بدشت دگر بینمت آبگاه بحوض دگر بینمت آبخور. مسعود
حوضدیکشنری عربی به فارسیلگن , تشتک , حوزه رودخانه , ابگير , دستشويي , لگن خاصره , حفره لگن خاصره , لگنچه کليوي , بند سيل گير , سد , دريچه تخليه , انبار , بندگذاشتن , از بنديا دريچه جاري شدن , خيس کردن , سنگ شويي کردن , خم , خمره , در خمره نهادن
حوضtank 2واژههای مصوب فرهنگستاندر صنعت آب و فاضلاب، مکانی سرباز با حجم و شکل هندسی معین که سیال در آن نگهداری میشود یا بر روی آن واکنش صورت میگیرد
دحوضلغتنامه دهخدادحوض . [ دَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ). جاییست در حجاز. (معجم البلدان ).
دحوضلغتنامه دهخدادحوض . [ دُ ] (ع مص ) باطل شدن حجت . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). باطل شدن . (زوزنی ).
دره حوضلغتنامه دهخدادره حوض . [ دَرْ رَ ح َ / حُو ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن واقعدر 50هزارگزی شمال باختری داران و 6هزارگزی راه شوسه ٔ ازنا به اصفهان ، با<span clas
پی گدار چاه حوضلغتنامه دهخداپی گدار چاه حوض . [ پ َ گ ُ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. واقع در 18 هزارگزی شمال باختری بیرجند. دامنه معتدل ، دارای 120 تن سکنه . آب آنجا از قنات . محصول آنجا غلات و میوه جات و