حومانةلغتنامه دهخداحومانة. [ ح َ ن َ ] (ع اِ) جای درشت که نیک بلند نباشد. ج ، حومان ، حوامین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : بحومانة الدراج فالمتثلم . زهیر (از منتهی الارب ).|| گیاهی است . (منتهی الارب ). رستنیی باشد قد آن یک گز و شاخه
هامانهلغتنامه دهخداهامانه . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رباطات بخش فرائق شهرستان یزد، واقع در 13 هزارگزی باختر فرانق ، کنار راه فرعی فرانق به اردکان . ناحیه ای است جلگه ای ، معتدل ، مالاریائی و دارای 449 تن سکنه ٔ فارسی زب
هامانهلغتنامه دهخداهامانه . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کذاب بخش خضرآباد شهرستان یزد، واقع در 6 هزارگزی جنوب خضرآباد متصل به راه خضرآباد به هامانه . ناحیه ای است کوهستانی ومعتدل مالاریائی . سکنه ٔ آن 381 تن فارسی زبانند. ا
عامیانهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه بهوسیلۀ مردم عادی استفاده میشود؛ غیرعلمی؛ عوامانه.۲. (قید) مانند عوام؛ به روش مردم عادی: ◻︎ عامیانه چه ملامت میکنی / بخل بر خوان خداوند غنی (مولوی: ۷۹۸).
عامیانهلغتنامه دهخداعامیانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به عوام و مردم بیسواد و فرومایه و پست . (ناظم الاطباء) : عامیانه چه ملامت میکنی بخل بر خوان خداوند غنی .مولوی .
حومانلغتنامه دهخداحومان . [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حومانة، یعنی جای درشت که نیک بلند نباشد.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به حومانة شود.
حوامینلغتنامه دهخداحوامین . [ ح َ ] (ع اِ) ج ِ حومانة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جاهای درشت که نیک بلند نباشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به حومانة شود.
فلنجیقنلغتنامه دهخدافلنجیقن . [ ] (معرب ، اِ) سورنجان است ، و بعضی حومانه دانسته اند. (فهرست مخزن الادویه ).