لغتنامه دهخدا
حافظمیر. [ ف ِ ] (اِخ ) از مردم قریه ٔ سینان است . صفات حمیده و اخلاق پسندیده داشت و به انواع فضل و کمال آراسته بود. این رباعی از اوست :افسوس که حسنت ای جفاجوی نماندوآن خال سیاه عنبرین بوی نمانددر کوی تو خانه داشتم روزی چندآن خانه خراب گشت و آن کوی نماند.<