حصباءلغتنامه دهخداحصباء. [ ح َ ] (ع اِ) سنگریزه . (مهذب الاسماء) : عبدالقادر گیلانی را دیدند در حرم کعبه روی بر حصباء نهاده . (گلستان ).
حصباءدیکشنری عربی به فارسیسنگريزه , شن , ريگ , خاک , ماسه سنگ , ثبات , استحکام , نخاله , ساييدن , اسياب کردن , ازردن
نَفْسِکَفرهنگ واژگان قرآنخودت (کلمه نفس در اصل به معناي همان چيزي است که به آن اضافه ميشود مثلاً "نفس الانسان" يعني خود انسان و"نفس الحجر" يعني خود سنگ است. در عبارت "کفَىٰ بِنَفْسِکَ ﭐلْيَوْمَ عَلَيْکَ حَسِيباً"با اينکه کلمه نفس مؤنث است فعل آن را مذکر آورده ، از اين جهت است که نفس مؤنث مجازي است و در هر فاعلي که مؤنث مج
حسیبلغتنامه دهخداحسیب . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) شمارکننده . (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شمارگر. حساب کننده . (غیاث ). شمارگیر. (منتهی الارب ). شمرنده . شمارکن . (السامی فی الاسامی ). محاسب : کفی باﷲ حسیباً؛ ای محاسباً. || نامی از نامهای خدای تعالی . || مرد صاحب حسب . مرد گهری . ر
حسیبتواژهنامه آزادحسيب.[حَ] (ع ص، اِ) شماركننده. (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل) (منتهى الارب). شمارگر. حسابكننده. (غياث). شمارگير. (منتهى الارب). شمرنده. شماركن. (السامى فى الاسامى). محاسب: كفى بالله حسيباً؛ اى محاسباً. || نامى از نامهاى خداىتعالى. || مرد صاحبحسب. مرد گهرى. رجل حسيب؛ مرد باحسب. گوهرى. مردى گهرى و هن
طغرللغتنامه دهخداطغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن ارسلان ، السلطان الاعظم رکن الدنیا و الدین معز الاسلام و المسلمین ، ابوطالب طغرل بن ارسلان قسیم امیرالمؤمنین (طغرل ثالث ) (573 تا 590 هَ . ق