حُمُرٌفرهنگ واژگان قرآنگورخران - (جمع حمار به معني الاغ در آيه مورد نظر مراد گورخر يا همان الاغ وحشي است)
غواص دودهای حقیقیGavia immer immerواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ غواصیان و راستۀ غواصسانان که بالای بدنش شطرنجی و سیاه و سفید است
چکشhammerواژههای مصوب فرهنگستان1. بخشی از سازوکار پیانو که به سیمها ضربه میزند 2. نوعی کوبه که برای نواختن بر برخی سازهای کوبهای به کار میرود
عمر حمیریلغتنامه دهخداعمر حمیری . [ ع ُ م َ رِ ح ِم ْ ی َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به عمر بامخرمة شود.
عمرلغتنامه دهخداعمر. [ ع ُ ] (ع اِ) زندگانی . (منتهی الارب ) (دهار). حیات . (اقرب الموارد). زیست . زندگی . مدت حیات و زندگانی : چرا عمر کرکس دوصد سال ویحک نماند فزونتر ز سالی پرستو. رودکی .عمری که مر تراست سرمایه ویداست و کاره
حمرلغتنامه دهخداحمر. [ ح ُم ْ م َ ] (ع اِ) زورک و بتخفیف میم نیز آید. (از منتهی الارب ). رجوع به حُمَر شود.
حمرةلغتنامه دهخداحمرة. [ ح ُ م َ رَ ] (ع اِ) یکی حمر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن مرغی است سرخ رنگ . رجوع به حمر شود.
زورکلغتنامه دهخدازورک . [ رَ ](اِ) مرغی است و عرب آنرا حُمَر یا حُمَّر نامد. پرنده ای است سرخ رنگ به بزرگی گنجشک . (از یادداشتهای بخطمرحوم دهخدا). سُقْدة؛ پرنده ای است سرخ رنگ به بزرگی گنجشک و به فارسی آنرا زورک گویند. (منتهی الارب ).