حکاریلغتنامه دهخداحکاری . [ ] (اِخ ) نام طایفه ای از کردها که در نواحی غربی ایران سکنی دارد. (مجمل التواریخ گلستانه ).
حکاریلغتنامه دهخداحکاری . [ ] (اِخ ) هکاری . نام خطه ای است در کردستان در پیوستنگاه مرز ایران که وقتها بصورت قضائی اداره میشد و چند سال پیش نظر به اهمیت موقعی که داشت بشکل یک ولایت درآمده بود و اخیراً عنوان یک سنجاق نو ولایت وان را پیدا کرد و خطه های بهتان واقع در جانب مغرب ، و چال واقع در جان
هکاریلغتنامه دهخداهکاری . [ هََ ک ْ کا ] (ص نسبی ) منسوب به هکاریه که بلده و ناحیه ای است در بالای موصل . (سمعانی ).
عکاریلغتنامه دهخداعکاری . [ ع َ ک ْ کا ] (اِخ ) رمضان بن عبدالحق عکاری (984 -1056 هَ . ق .). از فقیهان دمشق بود و او را حاشیه ای بر شرح سنوسی است . (از الاعلام زرکلی از خلاصةالاثر).
علی هکاریلغتنامه دهخداعلی هکاری . [ ع َ ی ِ هََ ک ْ کا ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی الهیجاء هکاری . مکنی به ابوالحسن و ملقب به سیف الدین و مشهور به مشطوب . رجوع به علی مشطوب شود.
یحیی خانلغتنامه دهخدایحیی خان . [ ی َح ْ یا] (اِخ ) حکاری نام رئیس عشایر حکاری . در سال 1026 هَ . ق . شاه عباس لشکری به سرداری قرچقای خان تا ارزنةالروم فرستاد. عثمانیان سعی بسیار کردند که طوایف کردرا بر ایرانیان برانگیزند ولی رؤسای آن طوایف مثل ضیاءالدین خان فرز
باش قلعهلغتنامه دهخداباش قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در سنجاق حکاری از توابع ولایت وان که مرکز قضای آلپاق میباشد و در 80 هزارگزی جنوب شرقی وان واقع شده . شهری است مستحکم و سوق الجیشی که در سال 922 هَ . ق . بتوسط سلط
زاهدبیکلغتنامه دهخدازاهدبیک . [ هَِ ب َ ] (اِخ ) (زاهدبک ) ابن عزالدین شیر از حکام حکاری (کردستان ) بود و به شاه اسماعیل صفوی ابراز اطاعت کرد و منظور نظر شاهانه گشت و از عنایت بی غایت خسروانه منشور ایالت موروثی بدو ارزانی داشته و گاهی او را خطاب بلفظ عمی میکرده است . (تاریخ کرد رشید یاسمی از شرف
زاب اعلیلغتنامه دهخدازاب اعلی . [ ب ِ اَ لا ] (اِخ ) نهر دیگری است در عراق که آن را زاب اعلی خوانند. این رود بین بغداد و واسط جریان دارد و گویا از فرات سرچشمه میگیرد و مصب آن دجله ، نزدیک زرفامیة است . نعمانیه در کنار این رود، نزدیک بدجله قرار دارد. و همین زاب است که حیص بیص ابوالفوارس شاعر در شع
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال 998 هَ . ق . بودو در 1012 پس از