حکاکیلغتنامه دهخداحکاکی . [ ح َک ْ کا ] (حامص ) شغل حکاک . سوده گری . مهره سائی . نگین سائی . مهرکنی . || (اِ) دکان حکاک .
حکاکیgravure, etchingواژههای مصوب فرهنگستانکندن نقش یا نوشتار بر روی سطح فلزی با قلم فولادی یا با تیزابکاری و نیز نمونههایی که از روی این صفحه چاپ میشود
حکاکیلغتنامه دهخداحکاکی . [ ح َک ْ کا ] (حامص ) شغل حکاک . سوده گری . مهره سائی . نگین سائی . مهرکنی . || (اِ) دکان حکاک .
حکاکیgravure, etchingواژههای مصوب فرهنگستانکندن نقش یا نوشتار بر روی سطح فلزی با قلم فولادی یا با تیزابکاری و نیز نمونههایی که از روی این صفحه چاپ میشود
حکاکیلغتنامه دهخداحکاکی . [ ح َک ْ کا ] (حامص ) شغل حکاک . سوده گری . مهره سائی . نگین سائی . مهرکنی . || (اِ) دکان حکاک .
چرخ حکاکیلغتنامه دهخداچرخ حکاکی . [ چ َ خ ِ ح َک ْ کا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخی که حکاکان بدان کار کنند. (آنندراج ). چرخی مخصوص مهر کندن و خط نوشتن روی سنگ یا فلز.
حکاکیgravure, etchingواژههای مصوب فرهنگستانکندن نقش یا نوشتار بر روی سطح فلزی با قلم فولادی یا با تیزابکاری و نیز نمونههایی که از روی این صفحه چاپ میشود