شارش کوئتCouette flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش حاصل از تنش برشی ناشی از حرکت نسبی یک دیوار نسبت به دیوار دیگر
کد احراز اصالت پیام چکیدهبنیادhash-based message authentication code, keyed-hash- based message authentication codeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کد احراز اصالت پیام (کاپ) با استفاده از یک کلید رمزنگاشتی و یک تابع چکیدهساز اختـ . کاپ چکیدهبنیادHMAC متـ . کد اصالتسنجی پیام چکیدهبنیاد
حکایاتلغتنامه دهخداحکایات . [ ح ِ ] (ع اِ)ج ِ حکایت . نقل ها و روایتها. (آنندراج ) : الف لام را تلک آیات رابخوان تا بدانی حکایات را. شمسی (یوسف و زلیخا).مقامات و مقالات ایشان مدون است و بحکایات و روایات مبرهن . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی )
حکایتلغتنامه دهخداحکایت . [ ح ِی َ ] (ع مص ) بازگفتن از چیزی . (صراح ). بازگفتن چیزی . بازگفتن گفتاری را. (منتهی الارب ). سخن نقل کردن . قول کسی را گفتن . سخن کسی بازگفتن . قول کسی را نقل کردن . نقل کردن . || شباهت داشتن . || نشان دادن از. || (اِ) داستان . دستان . || مطلب . مسئله . قضیه . || گ
راپرت چیلغتنامه دهخداراپرت چی . [ پ ُ ] (ص مرکب ) گزارش دهنده . || شرح دهنده . وصف کننده . نقل کننده . روایت کننده . حکایت کننده . داستان گوینده . قصه گوینده . بیان کننده . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ).
محاکیلغتنامه دهخدامحاکی . [ م ُ ] (ع ص ) حکایت کننده . بازگوینده . || نماینده . نشان دهنده : آینه ای میکند که جوهر او... محاکی لطائف هیأت بشر شود. (سندبادنامه ص 52). || مقلد. || بذله گو. || مرغی که سخن میگوید مانند طوطی . (ناظم الاطباء
مستعبرلغتنامه دهخدامستعبر. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعبار. آنکه خواب گزارد بر کسی جهت تعبیر کردن . (منتهی الارب ). حکایت کننده ٔ خواب و رؤیای خویش بر کسی و تعبیر آن را خواهنده . (اقرب الموارد). || آنکه اشک جاری دارد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اندوهناک . (منتهی الارب ). محز
حکایتلغتنامه دهخداحکایت . [ ح ِی َ ] (ع مص ) بازگفتن از چیزی . (صراح ). بازگفتن چیزی . بازگفتن گفتاری را. (منتهی الارب ). سخن نقل کردن . قول کسی را گفتن . سخن کسی بازگفتن . قول کسی را نقل کردن . نقل کردن . || شباهت داشتن . || نشان دادن از. || (اِ) داستان . دستان . || مطلب . مسئله . قضیه . || گ
حکایتلغتنامه دهخداحکایت . [ ح ِی َ ] (ع مص ) بازگفتن از چیزی . (صراح ). بازگفتن چیزی . بازگفتن گفتاری را. (منتهی الارب ). سخن نقل کردن . قول کسی را گفتن . سخن کسی بازگفتن . قول کسی را نقل کردن . نقل کردن . || شباهت داشتن . || نشان دادن از. || (اِ) داستان . دستان . || مطلب . مسئله . قضیه . || گ
هفت حکایتلغتنامه دهخداهفت حکایت . [ هََ ح ِی َ ] (اِ مرکب ) کنایه از خواص هفت اندام است ، یعنی هر یک چه خاصیت دارند و به چه کار می آیند. (برهان ).