خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حیث
لغتنامه دهخدا
حیث . [ ح َ ث ُ / ث َ / ث ِ ] (ع اِ) جا. (منتهی الارب ). آنجا. (ترجمان عادل بن علی ). کجا. هر کجا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و آخر آن مبنی بر هر سه حرکت (فتح و کسر و ضم ) آید. (منتهی الارب ). حیث ظرف مکان است مبنی بر ضم که بجمله اضافه میشود و کس...
-
واژههای مشابه
-
حیث بیث
لغتنامه دهخدا
حیث بیث . [ ح َ ث َ ب َ ث َ / ح َ ث ِ ب َ ث ِ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) همان حوث بوث . (از منتهی الارب ). رجوع به حوث و بوث شود.
-
حیث و بیث
لغتنامه دهخدا
حیث و بیث . [ ح َ ث ُ ب َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) گیرودار. (ناظم الاطباء).
-
من حیث لایشعر
لغتنامه دهخدا
من حیث لایشعر. [ م ِ ح َ ث ُ ی َ ع ُ ] (ع ق مرکب ) لاعن شعور. بدون ادراک . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
من حیث المجموع
لغتنامه دهخدا
من حیث المجموع . [ م ِ ح َ ثِل ْ م َ ] (ع ق مرکب ) بر روی هم . روی هم رفته . (یادداشت مرحوم دهخدا): من حیث المجموع باید این کار خوب تمام شود.
-
واژههای همآوا
-
حیس
لغتنامه دهخدا
حیس .[ ح َ ] (ع اِ) طعامی است و آن چنان باشد که خرما رابا روغن و پینو آمیخته بشورانند و تخم خرما را از آن دور کنند و گاه عوض پینو، پست ریزند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). چنگالی و آن حلوایی باشد که از روغن و کعک و شیر و جز آن کنند. (یادداشت مرحوم د...
-
حیص
لغتنامه دهخدا
حیص . [ ح َ ] (ع مص ) حَیصَة. حُیوص . محیص . محاص . حیصان . برگشتن و به یک سو شدن از چیزی یا در حق دوستان حاصوا گویند و در حق دشمنان انهزموا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گریختن . (ترجمان عادل ). بگریختن . (المصادر زوزنی ).
-
هیث
لغتنامه دهخدا
هیث . [ هََ ] (ع مص ) هَیَثان . چیزی اندک دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اندک دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ازاقرب الموارد). || جنبیدن . || حاجت روا کردن به مال . || تباهی انداختن در مال . || کم کردن دهش را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد)...
-
هیس
لغتنامه دهخدا
هیس . (صوت ) در تداول ، آهسته گوی . آهسته رو. آواز مده . هیچ مگوی . خاموش ! آهسته ! یواش ! صوتی است که از آن امر به آهسته گفتن یا سکوت کردن خواهند و در آن تحذیر یا تنبیه گونه ای است که مخاطب را از بیدار شدن خفته یا متألم شدن بیماری آگاه کنند یا از ش...
-
هیس
لغتنامه دهخدا
هیس . [ هََ ] (ع اِ) آماج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جمیعاسباب برزیگری از جفت گاو و جز آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). لغت عمانی است . (اقرب الموارد). || (مص ) به افزونی گرفتن چیزی را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). |...
-
هیص
لغتنامه دهخدا
هیص . [ هََ ] (ع اِ) درشتی در چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سرگین مرغ . || (مص ) گردن کوفتن . || سرگین انداختن مرغ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || درشتی کردن . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
حوث
لغتنامه دهخدا
حوث . [ ح َ ث ُ ] (ع اِ) به معنی حیث باشد. لغت طائی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حیث شود.