نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
از ان حیث
دیکشنری فارسی به عربی
في ذلک المکان
-
واژههای همآوا
-
حیس
لغتنامه دهخدا
حیس .[ ح َ ] (ع اِ) طعامی است و آن چنان باشد که خرما رابا روغن و پینو آمیخته بشورانند و تخم خرما را از آن دور کنند و گاه عوض پینو، پست ریزند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). چنگالی و آن حلوایی باشد که از روغن و کعک و شیر و جز آن کنند. (یادداشت مرحوم د...
-
حیص
لغتنامه دهخدا
حیص . [ ح َ ] (ع مص ) حَیصَة. حُیوص . محیص . محاص . حیصان . برگشتن و به یک سو شدن از چیزی یا در حق دوستان حاصوا گویند و در حق دشمنان انهزموا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گریختن . (ترجمان عادل ). بگریختن . (المصادر زوزنی ).
-
هیث
لغتنامه دهخدا
هیث . [ هََ ] (ع مص ) هَیَثان . چیزی اندک دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اندک دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ازاقرب الموارد). || جنبیدن . || حاجت روا کردن به مال . || تباهی انداختن در مال . || کم کردن دهش را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد)...
-
هیس
لغتنامه دهخدا
هیس . (صوت ) در تداول ، آهسته گوی . آهسته رو. آواز مده . هیچ مگوی . خاموش ! آهسته ! یواش ! صوتی است که از آن امر به آهسته گفتن یا سکوت کردن خواهند و در آن تحذیر یا تنبیه گونه ای است که مخاطب را از بیدار شدن خفته یا متألم شدن بیماری آگاه کنند یا از ش...
-
هیس
لغتنامه دهخدا
هیس . [ هََ ] (ع اِ) آماج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جمیعاسباب برزیگری از جفت گاو و جز آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). لغت عمانی است . (اقرب الموارد). || (مص ) به افزونی گرفتن چیزی را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). |...
-
هیص
لغتنامه دهخدا
هیص . [ هََ ] (ع اِ) درشتی در چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سرگین مرغ . || (مص ) گردن کوفتن . || سرگین انداختن مرغ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || درشتی کردن . (اقرب الموارد).
-
حیص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] heys ۱. کنار افتادن؛ یکسو شدن.۲. برگشتن.
-
حیص
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (مص ل .) کنار افتادن ، به یک سو شدن .
-
هیس
دیکشنری فارسی به انگلیسی
hiss, whoosh
-
جستوجو در متن
-
کجا
دیکشنری فارسی به عربی
حيث
-
در کجا
دیکشنری فارسی به عربی
حيث
-
در کدام محل
دیکشنری فارسی به عربی
حيث
-
درچه موقعیتی
دیکشنری فارسی به عربی
حيث