اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
حران یرانلغتنامه دهخداحران یران . [ ح َرْ را ی َرْ را ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) حران یران از اتباع است . (مهذب الاسماء) (معجم البلدان ). رجوع به حَرّان شود.
محیرالعقوللغتنامه دهخدامحیرالعقول . [ م ُ ح َی ْ ی ِ رُل ْ ع ُ ] (ع ص مرکب ) خیره و حیران کننده ٔ عقلها. کارها و اعمال شگفتی آور. که عقل در آن حیران ماند.
طعنه زدنلغتنامه دهخداطعنه زدن . [ طَ ن َ / ن ِ زَ دَ] (مص مرکب ) عیبجوئی کردن . || مجازاً، توبیخ و سرزنش کردن . بد گفتن . خرده گرفتن : به دل کین همی داشت [ گرزم ] ز اسفندیارندانم چه شان بود ز آغاز کارهر آنجا که آواز او آمدی <br
تالغتنامه دهخداتا. (اِ) پهلوی ، tak عدد. شماره : عاصم هفت تا تیر داشت و به هرتائی مردی رابکشت . (کشف الاسرار ج 1 ص 548 از فرهنگ فارسی معین ).گاهی در شماره کردن ب
حیرانلغتنامه دهخداحیران . (ع ص ) (عقرب الَ ...) سرمای سخت بدان جهت که گزند میرساند کره اشتران را. (ناظم الاطباء). عقرب زمستان که گزند میرساند شتربچه ها را. (اقرب الموارد).
حیرانلغتنامه دهخداحیران . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شراء بخش سیمینه رود شهرستان همدان . درپانزده هزارگزی شمال خاور شوسه ٔ همدان بملایر. دارای 580 تن سکنه است . محصولاتش غلات ، لبنیات و انگور است . اهالی به کشاورزی ، گله داری ، صنایع دستی زنان و قالی باف
حیرانلغتنامه دهخداحیران . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا شهرستان اردبیل در مسیر شوسه ٔ آستارا به اردبیل دارای 2200 تن سکنه است . محصولاتش غلات و حبوبات . اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. دارای راه شوسه است و یک باب دبستان دارد. (محل
حیرانلغتنامه دهخداحیران . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. در 12هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. دارای 233 تن سکنه است . محصولاتش غلات . اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو اس
حیرانلغتنامه دهخداحیران . [ ح َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان خرمشهر است . این دهستان از هفت قریه کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 3500 تن است . قراء مهم دهستان حیران عبارتند از: دربند که باختر خرمشهر واقع و جمعیت آن در حدود <span cl
حیرانلغتنامه دهخداحیران . (ع ص ) (عقرب الَ ...) سرمای سخت بدان جهت که گزند میرساند کره اشتران را. (ناظم الاطباء). عقرب زمستان که گزند میرساند شتربچه ها را. (اقرب الموارد).
حیرانلغتنامه دهخداحیران . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شراء بخش سیمینه رود شهرستان همدان . درپانزده هزارگزی شمال خاور شوسه ٔ همدان بملایر. دارای 580 تن سکنه است . محصولاتش غلات ، لبنیات و انگور است . اهالی به کشاورزی ، گله داری ، صنایع دستی زنان و قالی باف
حیرانلغتنامه دهخداحیران . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا شهرستان اردبیل در مسیر شوسه ٔ آستارا به اردبیل دارای 2200 تن سکنه است . محصولاتش غلات و حبوبات . اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. دارای راه شوسه است و یک باب دبستان دارد. (محل
حیرانلغتنامه دهخداحیران . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. در 12هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. دارای 233 تن سکنه است . محصولاتش غلات . اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو اس
حیرانلغتنامه دهخداحیران . [ ح َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان خرمشهر است . این دهستان از هفت قریه کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 3500 تن است . قراء مهم دهستان حیران عبارتند از: دربند که باختر خرمشهر واقع و جمعیت آن در حدود <span cl