آشوبشلغتنامه دهخداآشوبش . [ ب ِ ] (اِمص ) آشوب : از اختر بدینسان نشانی نمودکه آشوبش و جنگ بایست بود. فردوسی .
اسوبسلغتنامه دهخدااسوبس . [ اَ ب ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سردرود بخش اسکو شهرستان تبریز، در 8000 گزی شمال اسکو و 3000 گزی خط آهن مراغه به تبریز. جلگه ، معتدل . سکنه ٔ آن 79 تن است . شیعه . آب
جریانفرهنگ مترادف و متضاد۱. روانی، ریزش، سیلان ۲. تداول، رواج ۳. روند ۴. حیصوبیص، خلال ۵. قضیه، ماجرا ۶. سیر، کوران ۷. گردش