خاتاملغتنامه دهخداخاتام . (ع اِ) مهر و انگشتری . (منتهی الارب ). بمعنی خاتم که مهر و انگشتری باشد. (آنندراج ). و رجوع به المعرب ص 34 شود.
ختاملغتنامه دهخداختام . [ خ ِ ] (ع اِ) پایان کار. (ترجمان عادل بن علی ). سرانجام . (مهذب الاسماء). آخر. فرجام کار : ختام عمر خدایا بفضل و رحمت خویش بخیر کن که همین است غایةالامال . سعدی .- حسن ختام ؛ نکویی
خیتاملغتنامه دهخداخیتام . [ خ َ ] (ع اِ) خاتم . مهر. || انگشتری . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خاپیرتیلغتنامه دهخداخاپیرتی . (اِخ ) بومیهای عیلام مملکت خود را در کتیبه ها بدین نام یا(خاتام تی ) خوانده اند. (از ایران باستان ج 1 ص 35).
خاتاملغتنامه دهخداخاتام . (ع اِ) مهر و انگشتری . (منتهی الارب ). بمعنی خاتم که مهر و انگشتری باشد. (آنندراج ). و رجوع به المعرب ص 34 شود.
خاتاملغتنامه دهخداخاتام . (ع اِ) مهر و انگشتری . (منتهی الارب ). بمعنی خاتم که مهر و انگشتری باشد. (آنندراج ). و رجوع به المعرب ص 34 شود.