خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاتم کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاتم کاری
/xātamkāri/
معنی
شغل و عمل خاتمکار؛ هنر ساختن و آراستن برخی از اشیا به اشکال هندسی و طرحهای گوناگون با قرار دادن قطعههای کوچک استخوان، فلز، و چوب در کنار هم که بیشتر به شکل مثلث بریده میشود؛ خاتمبندی؛ خاتمسازی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
inlaid, marquetry
-
جستوجوی دقیق
-
خاتم کاری
لغتنامه دهخدا
خاتم کاری .[ ت َ ] (حامص مرکب ) نشاندن استخوان در چوب با نقش ونگار. خاتم سازی . رجوع به خاتم بندی و خاتم سازی شود : آسوریها در صنایع دیگر مانند صنعت زرگری وخاتم کاری ... ماهر بودند. (ایران باستان ج 1 ص 128).
-
خاتم کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (هنر) xātamkāri شغل و عمل خاتمکار؛ هنر ساختن و آراستن برخی از اشیا به اشکال هندسی و طرحهای گوناگون با قرار دادن قطعههای کوچک استخوان، فلز، و چوب در کنار هم که بیشتر به شکل مثلث بریده میشود؛ خاتمبندی؛ خاتمسازی.
-
خاتم کاری
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع - فا. ] (حامص .) شغل و عمل خاتم کار، خاتم بندی .
-
خاتم کاری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
inlaid, marquetry
-
واژههای مشابه
-
خَاتَمَ
فرهنگ واژگان قرآن
به معناي هر چيزي است که با آن ، چيزي را مُهر کنند و مراد از خاتم النبيين بودن حضرت محمد صلي الله عليه و آله ، اين است که نبوت با او ختم شده ، و بعد از او ديگر نبوتي نخواهد بود .
-
خاتم بستن
لغتنامه دهخدا
خاتم بستن . [ ت َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بر استخوان فیل و شتر و جز آنها گل و نقش کردن . (از آنندراج ) : نقش سبزان بس که بر این جسم پرغم بسته ام خویش را گوئی ز سر تا پای خاتم بسته ام .واله هروی (از آنندراج ).
-
خاتم جم
لغتنامه دهخدا
خاتم جم . [ ت َ م ِ ج َ ] (اِخ ) مهر حضرت سلیمان است اگر چه جم پادشاه بوده است ولی هر جا خاتم جم استعمال شود مراد مهر حضرت سلیمان است . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 273) : حلقه ای ار کم شود از زلف توخاتم جم خواه بتاوان آن . خاقانی .بی دم مردی خطاست در پی مر...
-
خاتم جمشید
لغتنامه دهخدا
خاتم جمشید. [ ت َم ِ ج َ ] (اِخ ) خاتم جم . انگشتر سلیمان : آخر ای خاتم جمشید همایون آثارگر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود. حافظ.رجوع به خاتم جم شود.
-
خاتم رسل
لغتنامه دهخدا
خاتم رسل . [ ت َ م ِ رُ س ُ ] (اِخ ) پایان دهنده ٔ پیمبران . ختم انبیاء. آخرین پیمبر. لقب حضرت محمدبن عبداﷲ (ص ) است . رجوع به محمد و به خاتم الانبیاء شود.
-
خاتم سلیمان
لغتنامه دهخدا
خاتم سلیمان . [ ت َ م ِ س ُ ل َ ] (اِخ )مهر حضرت سلیمان . خاتم جم . خاتم جمشید : پیاله در کف من خاتم سلیمان است . صائب .رجوع به خاتم جم و خاتم جمشید شود.
-
خاتم طریقت
لغتنامه دهخدا
خاتم طریقت . [ ت َ م ِ طَ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زینت حلقه ٔ طریقتیان . خاتم سلسله ٔ درویشان : چندین هزار رهرو دعوی عشق کردندبر خاتم طریقت منصور چون نگین است . عطار.رجوع به خاتم شود.
-
خاتم گویا
لغتنامه دهخدا
خاتم گویا. [ ت َ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی خاتم سهیل نشان است که کنایه از دهان محبوب و معشوق و شاهد و ساقی باشد. (برهان ) : چون آب پشت دست نماید نگین نگین پس مهر جم بخاتم گویا برافکند. خاقانی .بخاتم سهیل نشان رجوع شود.
-
خاتم نبوت
لغتنامه دهخدا
خاتم نبوت . [ ت َ م ِ ن ُ ب ُوْ وَ ] (اِخ ) مهر نبوت . اثری بود میان دو کتف حضرت رسول اکرم صلوات اﷲ علیه .
-
خاتم وحی
لغتنامه دهخدا
خاتم وحی . [ ت َ م ِ وَح ْی ْ ] (اِخ ) حضرت رسالت (ص ). (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به محمد شود.