خراخاهلغتنامه دهخداخراخاه . [ خ َ ] (اِخ ) نام ناحیتی بوده است از رستاق انار طسوج جات . (از تاریخ قم ص 131).
خارخوشهلغتنامه دهخداخارخوشه . [ رِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاری که بر خوشه ٔ نباتات روید. خاری که بر گیاه میروید. سَفی ̍. (منتهی الارب ). شَعاع . (منتهی الارب ). مَرق . (منتهی الارب ).
خارخونلغتنامه دهخداخارخون . (اِخ ) دهی است از دهستان درکاسعیده بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . محلی است کوهستانی و جنگلی و هوای آن مرطوب ومالاریائی واقع در 18 هزارگزی شمال کیاسر و 3 هزارگزی شمال راه عمومی کیاسر بساری سکنه ٔ آن د
خارخوشهلغتنامه دهخداخارخوشه . [ رِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاری که بر خوشه ٔ نباتات روید. خاری که بر گیاه میروید. سَفی ̍. (منتهی الارب ). شَعاع . (منتهی الارب ). مَرق . (منتهی الارب ).
خارخونلغتنامه دهخداخارخون . (اِخ ) دهی است از دهستان درکاسعیده بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . محلی است کوهستانی و جنگلی و هوای آن مرطوب ومالاریائی واقع در 18 هزارگزی شمال کیاسر و 3 هزارگزی شمال راه عمومی کیاسر بساری سکنه ٔ آن د