خافتلغتنامه دهخداخافت . [ ف ِ ] (ع ص ) ابر بی آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کشت نادراز. (منتهی الارب ). || ضعیف آواز. ضعیف الصوت : أآمل ان تجلی عن الحق شبهةو شخصک مقبور و صوتک خافت . (بواحمد در رثاء ثابت بن قره آورده است ).و
خافضلغتنامه دهخداخافض . [ ف ِ ] (ع ص ) از نامهای باری تعالی است . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خداوند به این نام از این جهت مسمی شده است که پست دارنده و خوارکننده ٔ جباران و فراعنه میباشد. || خوش و خرم . منه : عیش خافض . (منتهی الارب ). || صاحب وقار و سنگینی .
خافترلغتنامه دهخداخافتر. [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکان ،بخش خفر، شهرستان جهرم . واقع در 20 هزارگزی جنوب خاور باب انار و 6 هزارگزی جنوب راه فرعی خفر به گوکان . ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیری و مالاریائی دارای <span cl
خافترلغتنامه دهخداخافتر. [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکان ،بخش خفر، شهرستان جهرم . واقع در 20 هزارگزی جنوب خاور باب انار و 6 هزارگزی جنوب راه فرعی خفر به گوکان . ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیری و مالاریائی دارای <span cl
سخافتلغتنامه دهخداسخافت . [ س َ ف َ ] (از ع ، اِمص ) سبکی عقل و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).خرد و سست رأی شدن . (المصادر زوزنی ). سبکی عقل . خفت عقل . رقت عقل . (یادداشت مؤلف ) : به رکاکت عقل و سخافت خرد منسوب گردیم . (سندبادنامه ص 79<
متخافتلغتنامه دهخدامتخافت . [ م ُت َ ف ِ ] (ع ص ) پنهانی گوینده . (آنندراج ). خواننده ٔ به آواز پست . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخافت شود.
مخافتلغتنامه دهخدامخافت . [ م َ ف َ ] (ع مص ) خوف و ترسیدن ،و این مصدر میمی است از ثلاثی مجرد. در اصل مخوفت بود واو متحرک ماقبل آن حرف صحیح ساکن ، حرکت واو نقل کرده به ماقبل دادند واو در اصل متحرک بود، ماقبل آن اکنون مفتوح گردید آن واو را به الف بدل کردند مخافت شد. (غیاث ) (آنندراج ) <span cla
تخافتلغتنامه دهخداتخافت . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) پنهانی گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پنهانی و آرام سخن گفتن . (از قطر المحیط) (اقرب الموارد): فانطلقوا و هم یتخافتون . (قرآن 23/68).