خامنوشلغتنامه دهخداخامنوش .(نف مرکب ) خورنده ٔ شراب غیرمعطر. (شرفنامه ٔ منیری ).کسی که پیوسته شراب تازه و نارسیده نوشد. (ناظم الاطباء). خورنده ٔ شراب . (آنندراج ). || فعل امر است از خام نوشیدن . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ).
خوش نوالغتنامه دهخداخوش نوا. [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (ص مرکب ) خوش صوت . با صوت خوب . خوش صدا. خوش آواز : همه برگ او یک یک اندر هوااز آن پس چو مرغی بدی خوش نوا. اسدی (گرشاسبنامه ).در کنف فقر بین سوختگا