خانق النمرلغتنامه دهخداخانق النمر. [ ن ِ قُن ْ ن َ م ِ ] (ع اِ مرکب ) نوعی گیاه سمی است . در اختیارات بدیعی آمده : خانق النمر را قاتل النمر گویند که مخصوص است به پلنگ که آن را زودتر میکشد و آن نوعی از مازریون است . بتحقیق ، اگر چه بعضی گویند اسقیل است و بعضی گویند خربق سیاه است و این هر دو قول خلاف
خانقلغتنامه دهخداخانق . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام ناحیتی بوده ببلاد نزار. یاقوت چنین آرد: ابومنذر گفت : نقل کرده اند که ایادبن نزار و برادران در تهامه و حدود آن زندگی میکردند ناگاه بین آنها جنگ درگرفت و طایفه ٔ مضر و ربیعه دو فرزند دیگر نزار را علیه ایاد یاری
خانقلغتنامه دهخداخانق . [ ن َ / ن ِ ] (ع ص ، اِ) خفه کننده ٔ گلو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شعب تنگ . شکاف تنگ . || کوچه ٔ باریک . (منتهی الارب ). || کابوس . (بحر الجواهر). جاثوم . نیدلان . بَختَک .
خانکلغتنامه دهخداخانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلنگور بخش خاش شهرستان زاهدان . واقع در 28 هزارگزی باختر خاش و 8 هزارگزی باختر شوسه ٔ خاش به زاهدان . ناحیه ای است واقع در جلگه ، گرمسیر و مالاریایی و دارای <span class
خانکلغتنامه دهخداخانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک . واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری طرخوران و 18 هزارگزی تفرش و 6 هزارگزی بند ساوه . ناحیه ای است واقع در
خانکلغتنامه دهخداخانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است که بفاصله ٔ یک هزارگزی در جنوب قریه ٔ وازه نزدیک دریای کلتویا واقع و در علاقه ٔ حکومت درجه ٔ 3 جدران مربوط بولایت جنوبی بین خط 69 درجه و 27 دقیق
خانق الذئبلغتنامه دهخداخانق الذئب . [ ن ِ قُذْ ذِءْب ْ ] (ع اِ مرکب ) نوعی گیاه سمی است . در اختیارات بدیعی آمده : «قاتل الذئب هم خوانند و در قوه مانند خانق النمر بود اما مخصوص است به گرگ که وی را زودتر می کشد همچنانکه خانق النمر مخصوص است به پلنگ خانق الذئب مخصوص است بگرگ و آن بتحقیق خربق سیاه است
درونکلغتنامه دهخدادرونک . [ دَ ن َ ] (اِ) بیخی است دوائی شبیه به عقرب که آن را درونج عقربی گویند و درونج معرب آن است . (برهان ). درونج . درونه . خانق النمر. و رجوع به درونج شود.
قاتل النمرلغتنامه دهخداقاتل النمر. [ ت ِ لُن ْ ن َم َ ] (ع اِ مرکب ) خانق النمر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در نزد بعضی مازریون سیاه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
خانقلغتنامه دهخداخانق . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام ناحیتی بوده ببلاد نزار. یاقوت چنین آرد: ابومنذر گفت : نقل کرده اند که ایادبن نزار و برادران در تهامه و حدود آن زندگی میکردند ناگاه بین آنها جنگ درگرفت و طایفه ٔ مضر و ربیعه دو فرزند دیگر نزار را علیه ایاد یاری
خانقلغتنامه دهخداخانق . [ ن َ / ن ِ ] (ع ص ، اِ) خفه کننده ٔ گلو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شعب تنگ . شکاف تنگ . || کوچه ٔ باریک . (منتهی الارب ). || کابوس . (بحر الجواهر). جاثوم . نیدلان . بَختَک .
خانقلغتنامه دهخداخانق . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام ناحیتی بوده ببلاد نزار. یاقوت چنین آرد: ابومنذر گفت : نقل کرده اند که ایادبن نزار و برادران در تهامه و حدود آن زندگی میکردند ناگاه بین آنها جنگ درگرفت و طایفه ٔ مضر و ربیعه دو فرزند دیگر نزار را علیه ایاد یاری
خانقلغتنامه دهخداخانق . [ ن َ / ن ِ ] (ع ص ، اِ) خفه کننده ٔ گلو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شعب تنگ . شکاف تنگ . || کوچه ٔ باریک . (منتهی الارب ). || کابوس . (بحر الجواهر). جاثوم . نیدلان . بَختَک .