خاک زادلغتنامه دهخداخاک زاد. (ن مف مرکب ) خاک نژاد. (آنندراج ) : ببین کاتشین کرمک خاکزادجواب از سر روشنائی چه داد.سعدی .
خاکیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بری، زمینی ۲. افتاده، خاضع، خاک نهاد، خاکسار، درویش، متواضع ۳. به رنگ خاک، خاکیرنگ ۴. خاکآلود، خاکآلوده ۵. خاکزاد ۶. خاکزی ≠ آبی ۷. خاکین ۸. آسفالتنشده (جاده)
کرمکلغتنامه دهخداکرمک . [ ک ِ م َ ] (اِ مصغر) تصغیر کرم . (برهان ) (آنندراج ). کرم کوچک . (ناظم الاطباء). کرم خرد. (یادداشت مؤلف ) : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمک شب تاب ناگه می بتافت . رودکی .سبک سیمبر پیش مادر بگفت از آن س
تندیلغتنامه دهخداتندی . [ ت ُ ] (حامص ) درشتی . (آنندراج ). سختی و شدت و درشتی . (ناظم الاطباء). خشمگینی .غضبناکی . عصبانیت . (فرهنگ فارسی معین ) : دل شاه ترکان پر از خشم و جوش ز تندی نبودش به گفتار گوش . فردوسی .ز تندی پشیمانی آرد