خاکسترگونلغتنامه دهخداخاکسترگون . [ ک ِ ت َ ] (ص مرکب ) برنگ خاکستر. خاکستری . اَرمَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). اَقتَم . اَربَد. اَورَق . اَغبَس . مَرَبَّد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
خاکسترگون شدنلغتنامه دهخداخاکسترگون شدن . [ ک ِ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به رنگ خاکستری درآمدن . خاکستری رنگ شدن . اِرمِداد. اِربِداد. (اقرب الموارد). اغبساس . (اقرب الموارد) (المنجد). اغبیساس . (اقرب الموارد).
خاکسترگونیلغتنامه دهخداخاکسترگونی . [ ک ِ ت َ ] (حامص مرکب ) برنگ خاکستری بودن . اغبیساس . (اقرب الموارد). غَبس . (اقرب الموارد). رُبدَه . (منتهی الارب ). ادهمام . (منتهی الارب ).
ادهماملغتنامه دهخداادهمام . [ اِ هَِ ] (ع مص ) سیاه شدن . ادهم و خاکسترگون گردیدن . (منتهی الارب ). || سیاه شدن اسب . (زوزنی ). خاکسترگون شدن اسب . || بور شدن اسب . || سیاه گردیدن شب . (منتهی الارب ).
خاکستریفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهرنگخاکستر، سربیرنگ، طوسی، خاکستری رنگ، خاکسترگون ۲. آلوده به خاکستر، آغشته بهخاکستر
یعفورلغتنامه دهخدایعفور. [ ی َ / ی ُ ] (ع اِ) آهوی خاکسترگون یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
خاکسترگون شدنلغتنامه دهخداخاکسترگون شدن . [ ک ِ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به رنگ خاکستری درآمدن . خاکستری رنگ شدن . اِرمِداد. اِربِداد. (اقرب الموارد). اغبساس . (اقرب الموارد) (المنجد). اغبیساس . (اقرب الموارد).
خاکسترگونیلغتنامه دهخداخاکسترگونی . [ ک ِ ت َ ] (حامص مرکب ) برنگ خاکستری بودن . اغبیساس . (اقرب الموارد). غَبس . (اقرب الموارد). رُبدَه . (منتهی الارب ). ادهمام . (منتهی الارب ).