خایبلغتنامه دهخداخایب . [ ی ِ ] (ع ص ) ناامید. مأیوس . بی بهره . نومید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) ( اقرب الموارد) (المنجد) (تاج العروس ) (دهار). آنکه به مطلوب خود دست نیابد : حاسدان گشته خایب و خاسردشمنان مانده خیره و حیران .مسعودسعد
خیابلغتنامه دهخداخیاب . [ خ َی ْ یا ] (ع ص ، اِ) آتش زنه ٔ آتش ناگیرنده و آتش نادهنده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ): منه سعیه فی خیاب بن هیاب ؛ یعنی در زیان و خسارت است . (منتهی الارب ).