ختونةلغتنامه دهخداختونة. [ خ ُ ن َ ] (ع اِمص ) مصاهرت . ختون . خسرگانی . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). رجوع به ختون شود. || (مص ) ازدواج کردن مرد با زن . (از منتهی الارب ) (متن اللغة). رجوع به ختون شود.
ختانهلغتنامه دهخداختانه . [ خ َت ْ تا ن َ ] (ع ص ) زن که زنان را ختنه کند. آنکه خِتان زنان کند. مبظّره . (یادداشت مؤلف ).
ختانةلغتنامه دهخداختانة. [ خ ِ ن َ ] (ع اِمص ) عمل ختنه کننده . ختنه . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || حرفه ٔ ختنه کننده . (از متن اللغة). || (اِ) آنچه در ختنه ببرند. رجوع به خِتان شود. || آنجایی که در ختنه ببرند. رجوع به ختنه شود.
خاتونیلغتنامه دهخداخاتونی . (اِخ ) رجوع به ابوطاهر خاتونی و آثارالبلاد ص 259و کتاب النقض ص 13 و مقدمه ٔ لباب الالباب از محمد قزوینی ص 14 و تاریخ سلجوقیه تألیف عمادالدین کاتب شود.
خاتونیلغتنامه دهخداخاتونی . (اِخ ) دهی است از بخش میناب واقع در سه فرسنگی مغرب میناب . رجوع بنقشه ٔ شهرستان بندرعباس در فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 شود.
ختونتلغتنامه دهخداختونت . [ خ ُ ن َ ] (ع اِمص ) مصاهرت . ختونة. ختون . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به ختونة شود.