خداناکردهلغتنامه دهخداخداناکرده . [ خ ُ ک َ دَ / دِ ] (ق مرکب ) خدای ناکرده . خدای ناخواسته . خدا نکند که چنین شود : ز جذب دوستداریهای من در نیم ره ماندخداناکرده از طاق دل من گر کسی افتد. بوعلی (از آنندراج ).</
خدانکردهلغتنامه دهخداخدانکرده . [ خ ُ ن َ ک َ دَ / دِ ] (ق مرکب ) خداناکرده . خدانخواسته . رجوع به خداناکرده شود : تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین همه ٔ غمم بود از همین که خدانکرده خطا کنی .ها
خدانخواستهلغتنامه دهخداخدانخواسته . [ خ ُ ن َ خوا / خا ت َ / ت ِ ] (ق مرکب ) مانند خداناکرده .همواره بر سر جملات تمنی درآید. خدا نکند که چنین واقع شود. (آنندراج ). خدا نکند. خدانکرده : به رشک الفت صد مدع