خدانلغتنامه دهخداخدان . [ خ َ د دا ] (اِخ ) ابن عامر. وی مردی عرب و از قبیله ٔ اسدبن خزیمه بوده است . (از منتهی الارب ).
خدانلغتنامه دهخداخدان . [ خ َ دْ دا ] (ع اِ) ج ِ خد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). رجوع به خد در این لغت نامه شود.
خدانلغتنامه دهخداخدان . [ خ ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر مخادنة است و مخادنة؛ مصاحبت و مصادقت است . رجوع به مخادنة در این لغت نامه شود.
خدیانلغتنامه دهخداخدیان . [ خ َ ] (ع مص ) بشتاب رفتن ستور. (تاج المصادر بیهقی ): خَدْی ؛ بشتاب رفتن و گام فراخ نهادن . (منتهی الارب ). رجوع به خدی شود.
یخدانلغتنامه دهخدایخدان . [ ی َ ] (اِ مرکب ) صندوق چوبی یافلزی یا پلاستیکی نگه داشتن قطعات یخ را. (یادداشت مؤلف ). یخدان ؛ مخشف (از فارسی است از یخ به معنی جمد، و دان ظرف آن است ). (از ترجمه ٔ نشوء اللغة ص 25).- امثال : <span