خذوءلغتنامه دهخداخذوء. [ خ ُ ] (ع مص ) فروتنی کردن . رجوع به خذء در این لغت نامه شود. || منقاد شدن . (از منتهی الارب ). رجوع به خذء در این لغت نامه شود.
خدوییلغتنامه دهخداخدویی . [ خ َ ] (اِخ ) سهل بن حسان بن ابی خدویه الخدویی حافظ. ابوحاتم گفت : وی از حافظان قرآن بود و از حاتم بن اسماعیل و یحیی بن سعید قطان و عبدالرحمن بن مهدی روایت کرد و از او احمدبن حنبل و غیر او روایت دارند. (از انساب سمعانی ).
خدوییلغتنامه دهخداخدویی . [ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به خدویه است و خدویه جد سهل بن حسان محدث می باشد. (از انساب سمعانی ).
خدیولغتنامه دهخداخدیو. [ خ ِ ی ْ وْ ] (اِخ ) لقبی است اسماعیل پاشا چهارمین امیر و حاکم از سلسله ٔ خدیوان مصر را.
گواریلغتنامه دهخداگواری . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ خدیوی ممسنی فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
میرسنلغتنامه دهخدامیرسن . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ خدیوی ممسنی فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
سرکوهیلغتنامه دهخداسرکوهی . [ س َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ خدیوی ممسنی فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
ملولی عربیلغتنامه دهخداملولی عربی . [ م َ ی ِ ع َ رَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ خدیوی ممسنی فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
میرحسن عبدالغتنامه دهخدامیرحسن عبدا. [ ح َ س َ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ خدیوی ممسنی فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).