خذعللغتنامه دهخداخذعل . [ خ ِ ع ِ ] (ع اِ) زن گول . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || فوطه ٔ چرمین که زنان حائض و دختران پوشند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
خدللغتنامه دهخداخدل . [ خ َ ] (ع ص ) پرگوشت . ستبر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || پرگوشت ساق پا و دست . (از متن اللغة). منها: مخلخلها خدل ؛ جای خلخال او پرگوشت است . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج ، خِدال .
خدللغتنامه دهخداخدل . [ خ َ دَ ] (ع مص ) پرگوشت شدن . ستبر شدن . (از معجم الوسیط). خدال . مخادلة. || پرگوشت و گرد شدن ساق پا. (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد) (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب ).
خذللغتنامه دهخداخذل . [ خ َ ] (ع مص ) گذاشتن یاری کسی . (از مصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || عقیم گردیدن آهو بتفقد بچه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خوار کردن . (دهار). خذلان .
خاذللغتنامه دهخداخاذل . [ ذِ ] (ع ص ) هزیمت یافته . || آهوی ماده که از آهوان دیگر بازمانده تفقد بچه ٔ خود کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، خواذل . (اقرب الموارد). || آنکه ترک عون و نصرت کند. (اقرب الموارد).
خذعلةلغتنامه دهخداخذعلة. [ خ َ ع َ ل َ ] (ع مص ) نوعی از رفتن بر روی زمین است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج العروس ). || بریدن خار و کدو و مانند آن ریزه ریزه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ناظم الاطباء).
خذعلةلغتنامه دهخداخذعلة. [ خ َ ع َ ل َ ] (ع مص ) نوعی از رفتن بر روی زمین است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج العروس ). || بریدن خار و کدو و مانند آن ریزه ریزه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ناظم الاطباء).