خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خربنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب داده
فرهنگ فارسی عمید
تیزکرده: شمشیر آبداده، خنجر آبداده.
-
آب دیده
فرهنگ فارسی عمید
۱. پارچه یا چیز دیگر که در آب افتاده و آب به خود کشیده و آسیب دیده باشد؛ نمکشیده؛ خیس.۲. [عامیانه، مجاز] باتجربه؛ آبداده: فولاد آبدیده.
-
آبده
فرهنگ فارسی عمید
۱. آبدهنده.۲. آن قسمت از مجرای قنات در زیرزمین که آب از آن بیرون میآید و داخل قنات میشود.
-
آتشکده
فرهنگ فارسی عمید
در آیین زردشتی، بنایی که آتش مقدس در آن نگهداری میشود و پرستشگاه زردشتیان است؛ آذرکده؛ آتشگاه؛ آتشخانه: ◻︎ جهانآفرین را ستایش گرفت / به آتشکدهَنْدر، نیایش گرفت (فردوسی: ۳/۷).
-
آجیده
فرهنگ فارسی عمید
۱. فروکردهشده.۲. بخیه.۳. ناهمواریهای سطح چیزی مثل ناهمواری سوهان.
-
آدمیزاده
فرهنگ فارسی عمید
= آدمیزاد: ◻︎ نه هر آدمیزاده از دد به است / که دد ز آدمیزادۀ بد به است (سعدی۱: ۶۲).
-
آده
فرهنگ فارسی عمید
چوببستی که روی زمین برپا کنند تا پرندگان بر روی آن بنشینند.
-
آدینده
فرهنگ فارسی عمید
= رنگینکمان: ◻︎ عَلَم ابر و تندر بُوَد کوس او / کمان آدینده شود ژاله تیر (رودکی: ۵۲۳).
-
آراینده
فرهنگ فارسی عمید
۱. آرایشدهنده.۲. زینتدهنده.
-
آرده
فرهنگ فارسی عمید
-
آرغده
فرهنگ فارسی عمید
۱. خشمگین؛ خشمناک؛ برآشفته؛ دژم.۲. حریص؛ آزمند: ◻︎ آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک / پروردۀ مکارم اخلاق تو منم (منوچهری: ۲۱۲).
-
آرمده
فرهنگ فارسی عمید
= آرمیده
-
آرمیده
فرهنگ فارسی عمید
۱. آرامگرفته؛ آسوده.۲. خفته.۳. [قدیمی] ساکن.۴. [قدیمی] آهسته.
-
آزادزاده
فرهنگ فارسی عمید
نجیبزاده.
-
آزاده
فرهنگ فارسی عمید
۱. آزاد.۲. اسیر جنگی ایرانی آزادشده پس از جنگ ایران و عراق.۳. [قدیمی] آزادمرد؛ جوانمرد.۴. [قدیمی] اصیل و نجیب.۵. [قدیمی] وارسته: ◻︎ ز مادر همه جنگ را زادهایم / همه بندهایم ارچه آزادهایم (فردوسی: ۳/۱۰).۶. [قدیمی] آنکه بندۀ کسی نباشد.