خربورلغتنامه دهخداخربور. [ خ َ / خ ُ ] (اِ) شب پره را گویند. || هرمرغ که در شب پرواز کند. (آنندراج ) (از برهان قاطع). مرحوم دهخدا این کلمه را مصحف خربوز حدس زده اند.
خربارلغتنامه دهخداخربار. [ خ َ ] (اِ مرکب ) بار بزرگ . || خَروار. (ناظم الاطباء).تنگ . (یادداشت مؤلف ). در اصطلاح مردم اصفهان ، مقدارخربار 16 من است بمن تبریز. (یادداشت بخط مؤلف ).
خاربارلغتنامه دهخداخاربار. (اِ مرکب ) رسم الخطی از خواربار و صحیح همین صورت اخیر است . رجوع بخواربار شود. بیت ذیل ازعنصری در بعضی نسخ بدین صورت آمده است : جهانیان همه انبار خار بار کنندستوده خوی تو از آفرین نهد انبار.عنصری .
خاربارلغتنامه دهخداخاربار. (اِخ ) نام ناحیه ای بوده است که در حدود بست و هراة واقع بوده و مصحح تاریخ سیستان نتوانسته است نام حقیقی و جای واقعی آن را تشخیص دهد. رجوع بحاشیه ٔ ص 292 تاریخ سیستان شود« : از سوی خاربار احمدبن اسماعیل بود که ا
خاربارفرهنگ فارسی عمیدتودۀ خاروخس: ◻︎ ششم گردد ایمن ز نااستوار / همی پرنیان جوید از خاربار (فردوسی: ۷/۱۹۵).