لغتنامه دهخدا
سرمامک . [ س َ م َ ] (اِ مرکب ) از: سر +مام (مادر) + ک (پسوند لطف و محبت و عزت ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام بازیی است که کودکان بازند. و آن چنان باشد که شخصی را «مامک » نام کنند و یکی از کودکان سر در کنار او نهد و دیگران گریخته هر یک به گوشه ای پنهان شوند. بعد از آ