خرزه ٔ سفلیلغتنامه دهخداخرزه ٔ سفلی . [ خ َ زَ / زِ ی ِ س ُلا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبداء عصب فردی که کشیده میشود بمقعد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خرجةلغتنامه دهخداخرجة. [ خ َ رَ ج َ ] (اِخ ) نام آبی است و فراءآنرا در «باب خاء» آورده است . (از معجم البلدان ).
خرجةلغتنامه دهخداخرجة. [ خ ُ ج َ ] (ع ص ) بیرون شدکننده بسیار. منه : رجل خرجه ولجة؛ مردی که بیرون شد و آمد کند. (از منتهی الارب ).
خرزهلغتنامه دهخداخرزه . [ خ َ زَ / زِ ] (اِ) آلت تناسل که آن سطبرو دراز و گنده و ناتراشیده باشد. (از برهان قاطع). قضیب . نره . (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). شرم مرد. (یادداشت بخط مؤلف ) : زین سان که ... تو میخ
خرزهلغتنامه دهخداخرزه . [ خ َ زَ / زِ ] (اِ) آلت تناسل که آن سطبرو دراز و گنده و ناتراشیده باشد. (از برهان قاطع). قضیب . نره . (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). شرم مرد. (یادداشت بخط مؤلف ) : زین سان که ... تو میخ
خرزهلغتنامه دهخداخرزه . [ خ َ زَ / زِ ] (اِ) آلت تناسل که آن سطبرو دراز و گنده و ناتراشیده باشد. (از برهان قاطع). قضیب . نره . (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). شرم مرد. (یادداشت بخط مؤلف ) : زین سان که ... تو میخ