خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خرش
معنی
(خُ رُ) (اِ.) خروش .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرش
لغتنامه دهخدا
خرش . [ خ َ ] (ع مص ) خراشیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). مرحوم دهخدا این مصدر را تعریب مصدر خراشیدن فارسی دانسته اند. || کسب برای عیال خود کردن و طلب رزق نمودن .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج ال...
-
خرش
لغتنامه دهخدا
خرش . [ خ َ رَ ] (اِ) خر وحشی . گورخر. (ناظم الاطباء).
-
خرش
لغتنامه دهخدا
خرش . [ خ َ رَ ] (ع اِ) متاع فرومایه ٔ خانه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). ج ، خُروش .
-
خرش
لغتنامه دهخدا
خرش . [ خ َ رِ ] (اِ) کسی که از روی هزل و مسخرگی بر وی خنده کنند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مسخره . دلقک . (یادداشت بخط مؤلف ). || استهزاء. ریشخند. (ناظم الاطباء).
-
خرش
لغتنامه دهخدا
خرش . [ خ َ رِ ] (ع ص ) آنکه خوابش نیاید. خَرْش . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خرش
لغتنامه دهخدا
خرش . [خ ُ رُ ] (اِ) خروش . شور. غوغای با گریه . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). || خار و خلاشه ٔ افکندنی و بکارنیامدنی .(برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ).
-
خرش
فرهنگ فارسی معین
(خُ رُ) (اِ.) خروش .
-
خرش
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) متاع بی ارزش .
-
خرش
لهجه و گویش مازنی
Kheresh ۱خورشت ۲حاشیه – کناره ی باریک هر چیز به ویژه زمین و پارچه ...
-
واژههای مشابه
-
سبزی خرش
لهجه و گویش مازنی
sabzi Kheresh خورشت قورمه سبزی
-
کئی خرش
لهجه و گویش مازنی
kaei Kheresh خورشت کدو
-
خرش او
لهجه و گویش مازنی
Kheresh oo آب خورشت
-
خرش هاکردن
لهجه و گویش مازنی
Kheresh haakerdan ۱صرفه جویی کن ۲خورشت درست کردن
-
خرش هاکن
لهجه و گویش مازنی
Kheresh haaken ۱صرفه جویی کن ۲خورشت درست کن