خرطوملغتنامه دهخداخرطوم . [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از سواحل سودان بشرق افریقاست . این شهر در پانزده درجه و سی وهفت دقیقه و ده ثانیه ٔ عرض شمالی و سی درجه و شانزده دقیقه و چهل وپنج ثانیه ٔ طول شرقی قرار دارد و ارتفاع آن 385 متر از سطح دریا می باشد. جمعیت خرطوم مر
خرطوملغتنامه دهخداخرطوم . [ خ ُ ] (اِخ ) الحباری . لقب عبداﷲبن زهیر از شاعران عرب بوده است . (از منتهی الارب ).
خرطوملغتنامه دهخداخرطوم . [خ ُ ] (ع اِ) بینی . بینی کلان . (از منتهی الارب ) (ترجمان ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خَراطیم : سنسمه علی الخرطوم . (قرآن 16/68).بحجت بخرطومش اندر کشم علی رغم او من مهار علی . <p class="auth
خرطومدیکشنری عربی به فارسیجوراب , لوله لا ستيکي مخصوص اب پاشي وابياري , لوله اب اتش نشاني , شلنگ , سر لوله اب , بيني , پوزه , دهانک
trunksدیکشنری انگلیسی به فارسیتنه، صندوق عقب، صندوق، بدنه، شاه سیم، خرطوم فیل، کنده درخت، خرطوم بینی انسان، چمدان بزرگ، بدنهستون
trunkدیکشنری انگلیسی به فارسیتنه، صندوق عقب، صندوق، بدنه، شاه سیم، خرطوم فیل، کنده درخت، خرطوم بینی انسان، چمدان بزرگ، بدنهستون
شنگرکلغتنامه دهخداشنگرک . [ ش َ رَ ] (ص ) شوخ و ظریف . || (اِ) دزد و راهزن . (برهان ). رجوع به شنگ شود. || خرطوم فیل . (برهان ). رجوع به شنگ شود.
شنکوللغتنامه دهخداشنکول . [ ش َ ] (ص ) شنگول . شوخ و گستاخ و ظریف و لطیفه گو و زیبا. || (اِ) خرطوم فیل . || دزد و راهزن . (ناظم الاطباء). و رجوع به شنگول شود.
خرطوملغتنامه دهخداخرطوم . [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از سواحل سودان بشرق افریقاست . این شهر در پانزده درجه و سی وهفت دقیقه و ده ثانیه ٔ عرض شمالی و سی درجه و شانزده دقیقه و چهل وپنج ثانیه ٔ طول شرقی قرار دارد و ارتفاع آن 385 متر از سطح دریا می باشد. جمعیت خرطوم مر
خرطوملغتنامه دهخداخرطوم . [ خ ُ ] (اِخ ) الحباری . لقب عبداﷲبن زهیر از شاعران عرب بوده است . (از منتهی الارب ).
خرطوملغتنامه دهخداخرطوم . [خ ُ ] (ع اِ) بینی . بینی کلان . (از منتهی الارب ) (ترجمان ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خَراطیم : سنسمه علی الخرطوم . (قرآن 16/68).بحجت بخرطومش اندر کشم علی رغم او من مهار علی . <p class="auth
خرطومدیکشنری عربی به فارسیجوراب , لوله لا ستيکي مخصوص اب پاشي وابياري , لوله اب اتش نشاني , شلنگ , سر لوله اب , بيني , پوزه , دهانک
خرطومفرهنگ فارسی عمید۱. بینی بلند، انعطافپذیر، و گوشتی برخی جانوران، مانند فیل و مورچهخوار.۲. اندام باریک و مکندۀ برخی حشرات و کِرمها: ◻︎ مگس از آش او شود محروم / گر نهد پشّهای در آن خرطوم (جامی۱: ۳۵۸).۳. [مجاز] بینی دراز: ◻︎ گفت یزدان زآن کُسِ مکتوم او / شُلّهای سازیم بر خرطوم او (مولوی: ۹۰۳).
خرطوملغتنامه دهخداخرطوم . [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از سواحل سودان بشرق افریقاست . این شهر در پانزده درجه و سی وهفت دقیقه و ده ثانیه ٔ عرض شمالی و سی درجه و شانزده دقیقه و چهل وپنج ثانیه ٔ طول شرقی قرار دارد و ارتفاع آن 385 متر از سطح دریا می باشد. جمعیت خرطوم مر
خرطوملغتنامه دهخداخرطوم . [ خ ُ ] (اِخ ) الحباری . لقب عبداﷲبن زهیر از شاعران عرب بوده است . (از منتهی الارب ).
خرطوملغتنامه دهخداخرطوم . [خ ُ ] (ع اِ) بینی . بینی کلان . (از منتهی الارب ) (ترجمان ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خَراطیم : سنسمه علی الخرطوم . (قرآن 16/68).بحجت بخرطومش اندر کشم علی رغم او من مهار علی . <p class="auth
خرطومدیکشنری عربی به فارسیجوراب , لوله لا ستيکي مخصوص اب پاشي وابياري , لوله اب اتش نشاني , شلنگ , سر لوله اب , بيني , پوزه , دهانک