خرغلتلغتنامه دهخداخرغلت . [ خ َ غ َ ] (اِمص مرکب ) حالت و عمل غلطیدن خر در روی خاک . مراغه . (یادداشت مؤلف ).
خرغلت زدنلغتنامه دهخداخرغلت زدن . [ خ َ غ َ زَدَ ] (مص مرکب ) غلتیدن خر در روی خاک که بسیار مطبوع این حیوان است . مراغه کردن خر. (یادداشت مؤلف ).
خرغلط زدنلغتنامه دهخداخرغلط زدن . [ خ َ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) خرغلت زدن . رجوع به خرغلت زدن شود. تمریغ. تمرّغ . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرغلت زدنلغتنامه دهخداخرغلت زدن . [ خ َ غ َ زَدَ ] (مص مرکب ) غلتیدن خر در روی خاک که بسیار مطبوع این حیوان است . مراغه کردن خر. (یادداشت مؤلف ).
خرغلط زدنلغتنامه دهخداخرغلط زدن . [ خ َ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) خرغلت زدن . رجوع به خرغلت زدن شود. تمریغ. تمرّغ . (یادداشت بخط مؤلف ).
خر غلتیدنلغتنامه دهخداخر غلتیدن . [ خ َ غ َ دَ ] (مص مرکب ) خرغلت زدن . رجوع به خرغلت زدن شود : وگر نیستت طَمْع باغ بهشت چو خر خوش بغلت اندر این مرغزار.ناصرخسرو.
مراغةلغتنامه دهخدامراغة. [ م َرْ را غ َ ] (ع ص )غلطنده . (ناظم الاطباء). متمرغ . (متن اللغة). خرغلت زننده . چارپائی که بر خاک غلطد و خود را در خاک مالد.
مراغه زدنلغتنامه دهخدامراغه زدن . [ م َ غ َ / غ ِ زَ دَ ](مص مرکب ) خرغلت زدن . خرغلط زدن . تمرغ : خصمانت مراغه می زننداندر خوی هر چند که بی مرند در تبریزند.؟
خرغلت زدنلغتنامه دهخداخرغلت زدن . [ خ َ غ َ زَدَ ] (مص مرکب ) غلتیدن خر در روی خاک که بسیار مطبوع این حیوان است . مراغه کردن خر. (یادداشت مؤلف ).