لغتنامه دهخدا
خرقاء. [ خ َ ] (اِخ ) نام زنی است از جنیان بنابر خبر عباس بن عبداﷲ برمعی در قصه ای که راجع به عمربن عبدالعزیز است ، چه عباس برمعی با واسطه از عباس بن ابی ارشد از پدرش نقل میکند که روزی عمربن عبدالعزیز بر ما فرودآمد و چون قصد رفتن کرد مولای من بمن گفت با او سوار شو و او را مشا